جدول جو
جدول جو

معنی حاضری

حاضری
غذای ساده ای که سریع آماده می شود، حضور
تصویری از حاضری
تصویر حاضری
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با حاضری

حاضری

حاضری
غذا که پختن نخواهد. مقابل پختنی. و آن نهاری یا شامی است که در آن پلو و خورش و یا آبگوشت و کوفته و آش نباشد بلکه پنیر و سبزی و ماست و دوغ و سکنجبین و خیار و نیم رو و امثال آن بود. ماحضر. نزل. وکاث. عجاله. عجول. مرادف ماحضر یعنی طعام موجود. (غیاث از مصطلحات) : گفت حاضری برای این مرد غریب آرید حالا... کسی را مجال چیز پختن نیست. (رشحات علی بن حسین کاشفی) ، طعامی که در اول روز خورند اما سیر نخورند:
ای که مهمان من ِ مست شدی، غیر شراب
حاضری میطلبی نیست مرا حاضر هیچ.
آصفی.
بخانه ماحضری کز تو میهمان بیند
جواب حاضری از پیشخدمتان بیند.
اثر.
حاضران را بُوَد غم ِ خوردن
چون درآمد بحاضری خوردن ؟
یحیی کاشی (در هجو اکولی)
لغت نامه دهخدا

حاضری

حاضری
حضور: گفتم خواجۀ بزرگ تواند دانست، درمان این، بی حاضری وی راست نیاید. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا

حاضری

حاضری
ولی الدین محمد. مولد وی بسال 775 هجری قمری در حلب، و او نزد پدر خود عزالدین علاء حاضری علم آموخت، و از شمس عسقلانی و محمد بن محمد بن عمر بن عوض، و از ابن طباخ و جز ایشان اجازت یافت. مردی گوشه گیر و ثروتمند بود. در ربیعالاَّخر سال 841 وفات یافت. ابوذر در کنوزالذهب گوید: بسال 840 طاعون در حلب شروع شد و کمابیش انتشار داشت تا آنکه در سال 841 شدت یافت و خلق بسیار بکشت، ازجمله شیخ ولی الدین محمد بن العلاء عزالدین بود که در حلاویه درگذشت. (اعلام النبلاء فی تاریخ حلب ج 5 ص 221)
لغت نامه دهخدا