جدول جو
جدول جو

معنی حاضر

حاضر((ض))
آماده، مستعد، موجود، کسی که در حضور است، مقابل غایب
تصویری از حاضر
تصویر حاضر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با حاضر

حاضر

حاضر
مقابلِ غایب، کسی که در جایی حضور دارد، آماده، مهیا، موجود، شهرنشین
حاضر شدن: آماده شدن، حضور یافتن
حاضرِ غایب: در تصوف حالتی که شخص در مجلس و میان جمع نشسته اما هوش و حواسش جای دیگر است، خلسه، ربودگی، برای مِثال هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای / من در میان جمع و دلم جای دیگر است (سعدی۲ - ۳۳۹)
حاضر کردن: آماده کردن، آوردن، از بر کردن
حاضر گشتن: آماده شدن، حضور یافتن، حاضر شدن
حاضر
فرهنگ فارسی عمید