نعت فاعلی از حزر و محزره. اندازه کننده. دیدزن. خراص، شیر ترش. (مهذب الاسماء). شیر ترش و زبانگز، ترش، از شیر و نبیذ، آرد جو که بوی آن خوش نباشد، روی ترش و عبوس. (منتهی الارب)
نعت فاعلی از حَزر و مَحزَره. اندازه کننده. دیدزن. خراص، شیر ترش. (مهذب الاسماء). شیر ترش و زبانگز، ترش، از شیر و نبیذ، آرد جو که بوی آن خوش نباشد، روی ترش و عبوس. (منتهی الارب)
مصحح و طابع عقدالفرید این کلمه را با خازر یکی دانسته و در فهرست خود بر کتاب مذکور نوشته: ’الحازر = الخازر’ و خازر بقول یاقوت نهری است میان موصل و اربل. رجوع به فهرست عقدالفرید چ محمد سعیدالعریان و رجوع به خازر شود
مصحح و طابع عقدالفرید این کلمه را با خازر یکی دانسته و در فهرست خود بر کتاب مذکور نوشته: ’الحازر = الخازر’ و خازر بقول یاقوت نهری است میان موصل و اربل. رجوع به فهرست عقدالفرید چ محمد سعیدالعریان و رجوع به خازر شود