جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با حاسر

حاسر

حاسر
نعت فاعلی از حسر. برهنه. (منتهی الارب) ، مبارز که زره و خود یا سپر نداشته باشد. (منتهی الارب). مرد بی خود، مرد برهنۀ بی درع و جوشن و خود. بی زره. بی زره و بی خود. (مهذب الاسماء). مقابل مقنّع: حین قیل له اتلقی عدوک حاسراً. ج، حُسّر. (منتهی الارب). و حواسر. (مهذب الاسماء) ، گشن بازمانده از گشنی. (منتهی الارب) ، امراءه حاسر، زن برهنه ذراع و بی معجر. ج، حواسر و حُسّر
لغت نامه دهخدا

حاسه

حاسه
سترسا سهش، دریابنده یا حاسه بصر. حس بیننده قوه باسره. یا حاسه ذوق. حس چشنده قوه ذایقه. یا حاسه سمع. حس شنونده قوه سامعه. یا حاسه شم. حس بوینده قوه شامه. یا حاسه لمس. حس بساونده قوه لامسه
فرهنگ لغت هوشیار