جدول جو
جدول جو

معنی حاتم - جستجوی لغت در جدول جو

حاتم
(پسرانه)
نام مردی بسیار سخاوتمند از قبیله طی
تصویری از حاتم
تصویر حاتم
فرهنگ نامهای ایرانی
حاتم
(تِ)
ابن مسلم مکنی به ابوصغیره. محدث است و شاید بودکه این مرد همان حاتم بن مسلم مذکور در عقدالفرید باشد که در قسمت خلافت ولید در 45 سالگی وفات کرد. رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 5 ص 215 شود
ابن اللیث. محدث است و حافظ جمال الدین ابی الفرج عبدالرحمن بن الجوزی از او روایت دارد. رجوع به سیرۀ عمر بن عبدالعزیز تصنیف ابن الجوزی چ مصر سنۀ 1331 هجری قمری شود
ابن العشیم. اولین از امراء بنی حمدان صنعاء است و از سال 492 تا سال 502 هجری قمری امارت کرده است. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 84 شود
ابن الحماس. ششمین از امراء حمدانی صنعاء. او پس از هشام بن القبت در قرن ششم هجری امارت یافت. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 84 شود
ابن قدامه. محدث است و ابوسهل مصری از او روایت دارد. رجوع به سیرۀ عمر بن عبدالعزیز تصنیف ابن الجوزی چ مصر سنۀ 1331 هجری قمری شود
ابن احمد. هفتمین از امراء حمدانی صنعا. او از 545 تا 556 هجری قمری امارت داشت. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 84 شود
ابن ماهان. جد لیث، پدر یعقوب و عمرو و علی و طاهر و صفار است. رجوع بتاریخ سیستان ص 200 و 269 و 342 شود
لغت نامه دهخدا
حاتم
(تِ)
کلاغ سیاه. زاغ سیاه، زاغ سرخ پاو سرخ منقار که آن را غراب البین گویند. (منتهی الارب). و آن زاغی سرخ پای و سرخ منقار و دانه خوار و حلال گوشت بود و عرب بانگ او را شوم گیرد و نشانۀ جدائی و فراق شمرد. و آن خردتر و کشیده اندام تر از کلاغ است و نوک و پای او به رنگ مرجان باشد در سرخی و خوشرنگی و شفّافی، داور. قاضی. حاکم. ج، حتوم
لغت نامه دهخدا
حاتم
حاکم، قاضی، زاغ سیاه
تصویری از حاتم
تصویر حاتم
فرهنگ لغت هوشیار
حاتم
((تِ))
حاکم، قاضی، غراب، زاغ
تصویری از حاتم
تصویر حاتم
فرهنگ فارسی معین
حاتم
حاکم، داور، قاضی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حاجم
تصویر حاجم
حجامت کننده، حجام، خون گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماتم
تصویر ماتم
عزا، سوگ، سوگواری
ماتم گرفتن: عزا گرفتن، سوگواری کردن، کنایه از غصه و اندوه بسیار داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حازم
تصویر حازم
بااحتیاط، محتاط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاتم
تصویر خاتم
نقوش و طرح های تزیینی که با ریزه های عاج یا استخوان یا چوب و فلز پدید آورده باشند و برای زینت کاری و نقش و نگار کردن قوطی، جعبه، قاب عکس و سایر اشیای چوبی به کار می رود، انگشتر، انگشتری، نگین انگشتری، مهر،
پایان، عاقبت هر چیز، کنایه از فرمان، حکم
ختم کننده، تمام کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حاکم
تصویر حاکم
فرمانده، فرمانروا، فرماندار، قاضی، داور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاتم
تصویر قاتم
سیاهگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاتم
تصویر خاتم
آخر و پایان هر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماتم
تصویر ماتم
اندوه، غم، مصیبت، عزا، سوک
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی روشن، روشنگر، رده بندیک، شسته و رفته پوشنده، پوشیده نهفته پنهان کننده پوشنده، سرپوش رازدار، نهفته مستور: سرکاتم
فرهنگ لغت هوشیار
خواب دیدن شیطانی شدن انزال در خواب جنب شدن در خواب، مطلق انزال، بوشاسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاتم
تصویر عاتم
شب آی، درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائم
تصویر حائم
تشنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتام
تصویر حتام
تاکی، تا چند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاکم
تصویر حاکم
داور، قاضی، راعی آنکه اهلیت فتوی و قضاوت بین اشخاص دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حالم
تصویر حالم
پوشسبا (پوشسب احتلام)، بالیده برنا (بالغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاجم
تصویر حاجم
حجامت کننده، خونگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حازم
تصویر حازم
مرد دانا و هوشیار درکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاسم
تصویر حاسم
ماه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاکم
تصویر حاکم
((کِ))
فرماندار، والی، جمع حکام، قاضی، داور، آن که بر دیگران حکومت کند، شرع عالمی روحانی که بر امور شرعی مردم حکومت کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حازم
تصویر حازم
((زِ))
دوراندیش، هوشیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاتم
تصویر خاتم
((تِ))
ختم کننده، پایان، عاقبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاتم
تصویر خاتم
((تَ))
انگشتری، مهر، نگین، جمع خواتم، آخری، آخرین، اشیایی مثل قاب عکس، جای قلم و مانند آن که بر روی آن با عاج، استخوان، فلز و چوب زینت کاری و نقش و نگار شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاتم
تصویر کاتم
((تِ))
پنهان کننده، پوشنده، سرپوش، رازدار، نهفته، مستور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماتم
تصویر ماتم
((تَ))
غم، مصیبت، سوگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاتم
تصویر خاتم
پایانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حاکم
تصویر حاکم
Reigning, Ruler
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حاکم
تصویر حاکم
царствующий , правитель
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حاکم
تصویر حاکم
regierend, (DE) Herrscher
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حاکم
تصویر حاکم
пануючий , правитель
دیکشنری فارسی به اوکراینی