به روزگار دیلم مردم کران و ایراهتان را قهرکردند و بطاعت آوردند و ده هزار مرد از ایشان به عهد عضدالدوله در خدمت او بودند بر سبیل سپاهی و مقدم ایشان یکی بود حابی نام، (فارسنامۀ ابن بلخی چ اروپا ص 141)، و حابی نسخه بدلی هم دارد به صورت جابی
به روزگار دیلم مردم کران و ایراهتان را قهرکردند و بطاعت آوردند و ده هزار مرد از ایشان به عهد عضدالدوله در خدمت او بودند بر سبیل سپاهی و مقدم ایشان یکی بود حابی نام، (فارسنامۀ ابن بلخی چ اروپا ص 141)، و حابی نسخه بدلی هم دارد به صورت جابی
مرد بلنددوش، تیری که بر زمین غیژان رسد برنشانه، ضد زاهق، (منتهی الارب)، تیری که در مقابل هدف به زمین خورده و بعد به آن اصابت کند، نباتی است، یقال: انه لحابی الشراسیف، ای مشرف الجبین (؟)، کودک که فرا خزیدن آمده بود، سیسنبر، (محمود بن عمر ربنجنی)
مرد بلنددوش، تیری که بر زمین غیژان رسد برنشانه، ضِد زاهق، (منتهی الارب)، تیری که در مقابل هدف به زمین خورده و بعد به آن اصابت کند، نباتی است، یقال: انه لحابی الشراسیف، ای مشرف الجبین (؟)، کودک که فرا خزیدن آمده بود، سیسنبر، (محمود بن عمر ربنجنی)
دامیار. صیاد. دام گسترنده و بندنده، جادو. ساحر. آنکه گره به رسن زند. جوزن، نام زمینی است، تار، مقابل پود و نابل پود بود ودر مثل است: ثار حابلهم علی نابلهم، یعنی افروختند آتش شر و بدی را میان خودها. حوّل حابله علی نابله، گردانید اعلای آن را اسفل، ضب ّ حابل، سوسمار حبله خوار، آبستن، ساربان. ساروان. (زوزنی) ، دام صیّاد
دامیار. صیاد. دام گسترنده و بندنده، جادو. ساحر. آنکه گره به رسن زند. جوزن، نام زمینی است، تار، مقابل پود و نابل پود بود ودر مثل است: ثار حابلهم علی نابلهم، یعنی افروختند آتش شر و بدی را میان خودها. حَوّل َ حابله علی نابله، گردانید اعلای آن را اسفل، ضب ّ حابل، سوسمار حبله خوار، آبستن، ساربان. ساروان. (زوزنی) ، دام صیّاد