- جور
- جفا، ستم
معنی جور - جستجوی لغت در جدول جو
- جور
- ستم کردن در حکم، میل کردن از راستی در راه، از راه منحرف شدن، کنار رفتن مثل، شبیه، منظم، مرتب، ناجور، نا مرتب مثل، شبیه، منظم، مرتب، ناجور، نا مرتب
- جور
- گونه، نوع، مقابل ناجور، دارای نظم و ترتیب و بسامان، دارای هماهنگی یا سازگاری
جور شدن: فراهم و آماده شدن، مرتب و هماهنگ شدن
جور کردن: فراهم و آماده کردن، مرتب و هماهنگ کردن
- جور
- نوع، گونه، منظم، مرتب
- جور ((جُ وْ))
- ستم کردن، ظلم کردن، ستم، ظلم
- جور
- ستم کردن، خط هفتم از هفت خط جام که بر لب پیاله باشد، خط لب جام، کنایه از پیالۀ مالامال و پر از می مثلاً پیالۀ جور
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
توافق و هماهنگی
همرنگ و هم وزن
لاتینی تازی گشته آبسوار
پارسی تازی گشته گورب موزه
خشت پخته، آجر
افتادن، منهدم شدن
اجرها، مزدها، پاداشها، جمع واژۀ اجر
پارسی تازی گشته گورپان نزدیک به بستام خراسان
تذرو قرقاول
پوشاک پا
ستم کردن ظلم کردن، یکسان کردن یکنواخت گردانیدن چیزی را بدسته های شبیه و نظیر تقسیم کردن
ستم پیشه
دارای شکل های مختلف، گوناگون
فراهم و آماده شدن، مرتب و هماهنگ شدن
فراهم و آماده کردن، مرتب و هماهنگ کردن
نوعی پوشاک پا دارای ساقه و از جنس نخ، پشم، ابریشم و امثال آنکه با دست یا ماشین بافته می شود
تذرو، قرقاول
جورابی که همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن بافته شده باشد
پوششی که آن را از نخ های پنبه ای یا پشمی و یا ابریشمی بافند و پا را با آن پوشانند
جوراب شلواری: جورابی که همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن بافته شده باشد
جوراب شلواری: جورابی که همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن بافته شده باشد
همسایگی
گستاخ، بی باک، دلیر
مکند
قرمز رنگ، سرخ قهوه ای، طلائی
گاو نر، بقر
همسایه، جاری، چراغهای بلورین، چلچراغ
سوراخ جانور