جدول جو
جدول جو

معنی جوانمرد - جستجوی لغت در جدول جو

جوانمرد
کنایه از کریم و سخی، و بخشنده
تصویری از جوانمرد
تصویر جوانمرد
فرهنگ لغت هوشیار
جوانمرد
شخص بخشنده، بزرگوار و صاحب همت و فتوت
تصویری از جوانمرد
تصویر جوانمرد
فرهنگ فارسی عمید
جوانمرد
((جَ مَ))
کریم، بخشنده
تصویری از جوانمرد
تصویر جوانمرد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جوانمردی
تصویر جوانمردی
سخاوت بخشندگی، همت فتوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوانمردی
تصویر جوانمردی
بخشندگی، سخاوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوانمردی
تصویر جوانمردی
سخاوت، فتوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناجوانمرد
تصویر ناجوانمرد
ناکس، پست فطرت، خسیس، بخیل، فرومایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناجوانمرد
تصویر ناجوانمرد
نانجیب، رذل، بداصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجوانمرد
تصویر ناجوانمرد
((جَ مَ))
فاقد خصلت های نیک و پسندیده، مقابل جوانمرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوانمرگ
تصویر جوانمرگ
کسی که در جوانی مرده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توانمند
تصویر توانمند
قادر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هوانورد
تصویر هوانورد
آویاتور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جهانگرد
تصویر جهانگرد
آنکه در قطار عالم بسیار سفر کند، سائح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوانورد
تصویر هوانورد
رانندۀ هواپیما، خلبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوان مرگ
تصویر جوان مرگ
کسی که در جوانی مرده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جهانگرد
تصویر جهانگرد
گردشگر، کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر می کند، رهگیر، گیتی نورد، توریست، سیّاح، جهان نورد، گیتی خرام، سائح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جهانگرد
تصویر جهانگرد
((~. گَ))
سیاح، کسی که زیاد سفر می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وانمود
تصویر وانمود
بیان، اظهار، اقرار، اثبات، شرح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وانمود
تصویر وانمود
((نُ))
ظاهرسازی، تظاهر به انجام کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوانتر
تصویر جوانتر
Junior
دیکشنری فارسی به انگلیسی
จูเนียร์
دیکشنری فارسی به تایلندی