- جهنده
- جهیدن
معنی جهنده - جستجوی لغت در جدول جو
- جهنده
- جست و خیز کننده، کنایه از ناپایدار
- جهنده ((جَ هَ د))
- جست و خیزکننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جنبنده، متحرک
عضروف
بجستن واداشته پرش داده شده
آنکه چیزی را میجود
کسی که چیزی به دیگری بدهد
غضروف، نوعی بافت قابل انعطاف، متراکم و شفاف که در قسمت هایی از بدن مانند بینی و گوش وجود دارد، کر کرانک، کرکرک، چرند و
گذارنده، آنکه چیزی را در جایی بگذارد
آنکه یا آنچه چیزی را می جود، هر یک از جانوران راستۀ جوندگان
گذارنده قرار دهنده، مقرر کننده معین کننده، عاقد قرار داد. یا نهنده شریعت. واضع دین
جنبنده، حشره
زن بدکاره، تباهکار، فاحشه
آرتزین