جدول جو
جدول جو

معنی جهنده - جستجوی لغت در جدول جو

جهنده
جست و خیز کننده، کنایه از ناپایدار
تصویری از جهنده
تصویر جهنده
فرهنگ فارسی عمید
جهنده
جهیدن
تصویری از جهنده
تصویر جهنده
فرهنگ لغت هوشیار
جهنده
((جَ هَ د))
جست و خیزکننده
تصویری از جهنده
تصویر جهنده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جمنده
تصویر جمنده
جنبنده، حشره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهنده
تصویر دهنده
کسی که چیزی به دیگری بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرنده
تصویر جرنده
غضروف، نوعی بافت قابل انعطاف، متراکم و شفاف که در قسمت هایی از بدن مانند بینی و گوش وجود دارد، کر کرانک، کرکرک، چرند و
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهنده
تصویر نهنده
گذارنده، آنکه چیزی را در جایی بگذارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جونده
تصویر جونده
آنکه یا آنچه چیزی را می جود، هر یک از جانوران راستۀ جوندگان
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ دِ لِ)
دهی است از بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 421 تن سکنه، آب آن از چشمه و قنات و محصول عمده اش غله و لبنیات و کار دستی مردم کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ هََ دَ / دِ)
گذارنده. که می نهد. نعت فاعلی است از نهادن. رجوع به نهادن شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است جزو دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین واقع در 2 هزارگزی راه شوسه. دامنه و سردسیری است با 630 تن سکنه. آب آن از رود خانه جلیل آباد ومحصول آن غلات و بنشن و گردو و زردآلو و بادام و عسل و شغل اهالی زراعت است. ایل بغدادی تابستان به کوههای این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(لِهََ دَ / دِ)
نعت فاعلی از لهیدن. له شونده
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ دَ / دِ)
که چیزی را دهد. آنکه چیزی را به کسی بدهد. آنچه دهد. مقابل گیرنده، دستگاه دهنده. مقابل دستگاه گیرنده در برق و جز آن. (یادداشت مؤلف) ، عطاکننده. (ناظم الاطباء). معطی. باذل. بخشنده. (یادداشت مؤلف). معطیه. (از منتهی الارب) :
نیل دهنده تویی به گاه عطیت
پیل دمنده به گاه کینه گزاری.
رودکی.
- دهنده بی منت، خدای تعالی. (یادداشت مؤلف).
، زن فاحشه و قحبه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ دِهْ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرای شهرستان فومن. واقع در 4/5هزارگزی شمال صومعه سرا متصل به راه فرعی اتومبیل رو کسما به کله سر. دارای 286 تن سکنه. آب آن ازرود خانه ماسوله. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(زَ هَِ دِ)
دهی از دهستان صومعه سراست که در بخش لشت نشاء شهرستان رشت واقع است و 304 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
جست وخیزکننده. جهنده. رجوع به جهنده شود.
لغت نامه دهخدا
گذارنده قرار دهنده، مقرر کننده معین کننده، عاقد قرار داد. یا نهنده شریعت. واضع دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جونده
تصویر جونده
آنکه چیزی را میجود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهانده
تصویر جهانده
بجستن واداشته پرش داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرنده
تصویر جرنده
عضروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمنده
تصویر جمنده
جنبنده، متحرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنده
تصویر جنده
زن بدکاره، تباهکار، فاحشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمنده
تصویر جمنده
((جُ مُ دِ یا دَ))
جنبنده، متحرک، دابه، چهارپا، شپش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جرنده
تصویر جرنده
((جِ رَ دِ))
غضروف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنده
تصویر جنده
((جِ دِ))
فاحشه، روسپی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاه جهنده
تصویر چاه جهنده
آرتزین
فرهنگ واژه فارسی سره
خودفروش، روسپی، فاحشه، لکاته، معروفه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دوزخ جهنم
فرهنگ گویش مازندرانی