جدول جو
جدول جو

معنی جهنده - جستجوی لغت در جدول جو

جهنده
جهیدن
تصویری از جهنده
تصویر جهنده
فرهنگ لغت هوشیار
جهنده
جست و خیز کننده، کنایه از ناپایدار
تصویری از جهنده
تصویر جهنده
فرهنگ فارسی عمید
جهنده
((جَ هَ د))
جست و خیزکننده
تصویری از جهنده
تصویر جهنده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جمنده
تصویر جمنده
جنبنده، متحرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرنده
تصویر جرنده
عضروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهانده
تصویر جهانده
بجستن واداشته پرش داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جونده
تصویر جونده
آنکه چیزی را میجود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهنده
تصویر دهنده
کسی که چیزی به دیگری بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرنده
تصویر جرنده
غضروف، نوعی بافت قابل انعطاف، متراکم و شفاف که در قسمت هایی از بدن مانند بینی و گوش وجود دارد، کر کرانک، کرکرک، چرند و
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهنده
تصویر نهنده
گذارنده، آنکه چیزی را در جایی بگذارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جونده
تصویر جونده
آنکه یا آنچه چیزی را می جود، هر یک از جانوران راستۀ جوندگان
فرهنگ فارسی عمید
گذارنده قرار دهنده، مقرر کننده معین کننده، عاقد قرار داد. یا نهنده شریعت. واضع دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرنده
تصویر جرنده
((جِ رَ دِ))
غضروف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جمنده
تصویر جمنده
((جُ مُ دِ یا دَ))
جنبنده، متحرک، دابه، چهارپا، شپش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جمنده
تصویر جمنده
جنبنده، حشره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنده
تصویر جنده
زن بدکاره، تباهکار، فاحشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنده
تصویر جنده
((جِ دِ))
فاحشه، روسپی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاه جهنده
تصویر چاه جهنده
آرتزین
فرهنگ واژه فارسی سره