جدول جو
جدول جو

معنی جهانگیر - جستجوی لغت در جدول جو

جهانگیر
(پسرانه)
فاتح جهان، فتح کننده جهان
تصویری از جهانگیر
تصویر جهانگیر
فرهنگ نامهای ایرانی
جهانگیر
گیرنده عالم مسخر جهان. توضیح صفت پادشاه فاتح آید. یا شهرت جهانگیر. شهرتی که بهمه اقطار جهان رسد
فرهنگ لغت هوشیار
جهانگیر
گیرنده جهان
تصویری از جهانگیر
تصویر جهانگیر
فرهنگ فارسی معین
جهانگیر
عالمگیر
تصویری از جهانگیر
تصویر جهانگیر
فرهنگ واژه فارسی سره
جهانگیر
عالمگیر، فاتح، کشورستان، همگانی
متضاد: جهاندار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جهانشیر
تصویر جهانشیر
(پسرانه)
دلاور در جهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جهانیار
تصویر جهانیار
(پسرانه)
یاور و یاور مردم جهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جهانشید
تصویر جهانشید
(پسرانه)
نور و روشنایی عالم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جهاندار
تصویر جهاندار
(پسرانه)
دارنده جهان، نگهبان جهان، خداوند، نگهبان جهان، پادشاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جهان فر
تصویر جهان فر
(پسرانه)
شکوه جهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جوانشیر
تصویر جوانشیر
(پسرانه)
نام پسر خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کمانگیر
تصویر کمانگیر
(پسرانه)
کماندار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جهانگرد
تصویر جهانگرد
گردشگر، کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر می کند، رهگیر، گیتی نورد، توریست، سیّاح، جهان نورد، گیتی خرام، سائح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهاگیر
تصویر بهاگیر
هر چیز قیمتی و گران مایه، گران بها، بهاور، بهایی، برای مثال دو یاره بهاگیر و دو گوشوار / یکی طوق پرگوهر شاهوار (فردوسی - ۷/۳۶۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جهان گیر
تصویر جهان گیر
بین المللی، جهانی، جهان گشا، کسی یا چیزی که شهرتش به همۀ نقاط جهان برسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جهان گیری
تصویر جهان گیری
جهان گشایی، تصرف و گرفتن کشورهای دیگر، جهان گیری، کشورستانی
فرهنگ فارسی عمید
(پَ دَ/ دِ)
کنایه از نرم و ملائم، (غیاث) (آنندراج) :
در دل سوهانگرم آه مرا تأثیر نیست
چون دل پولاد او یک ذره سوهان گیر نیست،
سیفی بخاری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
کمانداری را گویند که که در فن تیراندازی بی نظیر باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء). کماندار. (فرهنگ فارسی معین) :
به نیروی دست کمانگیر او
بیفتاد الانی به یک تیر او.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
لقب آرش است و او پهلوانی بوده ایرانی که یک تیر از آمل به مرو انداخته است و آن مسافت چهل روزه راه است. (برهان). لقب آرش تیرانداز منوچهر بوده که درمصالحه با افراسیاب از رویان مازندران تیر او به مرو رفت. (آنندراج). لقب پهلوانی آرش نام و بطور افسانه گویند تیری از آمل به مرو پرتاب کرد که چهل روز مسافت میان آن دو شهر است. (ناظم الاطباء) :
اگر خوانند آرش را کمانگیر
که از ساری به مرو انداخت یک تیر.
(ویس و رامین ص 273).
و رجوع به آرش شود
لغت نامه دهخدا
(اَ وا)
هرچیز را گویند که قیمت و بهای بسیار داشته باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). متاع قیمتی و گرانمایه. (آنندراج). هر چیزی که قیمت بسیار داشته باشد. گرانبها. قیمتی. (فرهنگ فارسی معین). ارزنده. پربها:
بگفت و فرود آمد از خنگ عاج
ز سر برگرفت آن بهاگیر تاج.
فردوسی.
جهاندار بنشست بر تخت عاج
بیاویختند آن بهاگیر تاج.
دوباره بهاگیر و دو گوشوار
یکی طوق پرگوهر شاهوار.
فردوسی.
ز پیروزه و لعل و رویین دگر
نبد چیزی آنجا بهاگیرتر.
اسدی.
هم از هر کجا چیز خیزد دگر
بدین جای باشد بهاگیرتر.
اسدی.
نیست جمال و شرف شوشتر
جز به بهاگیر و نکو ششتری.
ناصرخسرو.
بهاگیر و درخشانی ای شعر ناصر
مگر خود نه شعری بدخشان نگینی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از جهانگرد
تصویر جهانگرد
آنکه در قطار عالم بسیار سفر کند، سائح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهاگیر
تصویر بهاگیر
هر چیزی که قیمت بسیار داشته باشد قیمتی گرانبها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلانگر
تصویر جلانگر
قفل ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جایگیر
تصویر جایگیر
متمکن، جای گیرنده، استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بها گیر
تصویر بها گیر
گرانمایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبانگیر
تصویر زبانگیر
جاسوس منهی
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که به کمان مجهز است، کسی که در تیر اندازی با کمان مهارت دارد کمانگیر: (بر سر خاکش بجای شمع تیری مینهد هر که قربان کمانداران ابرو میشود)، (کلیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهانگشا
تصویر جهانگشا
تسخیر کننده عالم
فرهنگ لغت هوشیار
نگهبان جهان پادشاه سلطان، مدیرامور جهان پادشاهی که مملکت را نیکو اداره کند مقابل جهانگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهانگرد
تصویر جهانگرد
((~. گَ))
سیاح، کسی که زیاد سفر می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبانگیر
تصویر زبانگیر
جاسوس، سخن چین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمانگیر
تصویر کمانگیر
((کَ))
کسی که در فن تیر اندازی با کمان ماهر باشد، لقب پهلوانی آرش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جهاندار
تصویر جهاندار
پادشاه، نام یزدان، صفت برای خداوند
فرهنگ فارسی معین
جهاندیده، سیاح
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آزار دهنده، زورگو
فرهنگ گویش مازندرانی