جدول جو
جدول جو

معنی جموع - جستجوی لغت در جدول جو

جموع
گروه ها، جماعت، جمعی از مردم، دسته ای از حیوانات
تصویری از جموع
تصویر جموع
فرهنگ فارسی عمید
جموع
گروه مردم
تصویری از جموع
تصویر جموع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جزوع
تصویر جزوع
ناشکیبا، بی تاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جموح
تصویر جموح
سرکشی، خود سری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جموم
تصویر جموم
بسیار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجموع
تصویر مجموع
حاصل اضافه شدن چند چیز به هم، جمع، کل، گردآمده، گردآورده شده، مجموعه، کنایه از آسوده، راحت، خاطر جمع، همگی، کلاً، جمعاً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جمود
تصویر جمود
انعطاف ناپذیری، بی نرمشی، خشک شدن، خشکی، افسرده شدن، افسردگی، جامد بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جذوع
تصویر جذوع
جذع ها، تنه های درخت، نون ها، تاپال ها، جمع واژۀ جذع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دموع
تصویر دموع
دمع ها، اشکها، سرشکها، اشکهای چشم، جمع واژۀ دمع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جموح
تصویر جموح
سرکش، کسی که نتواند از هوا و هوس خود بازگردد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جماع
تصویر جماع
نزدیکی کردن مرد و زن با یکدیگر، مقاربت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جمیع
تصویر جمیع
همه، همگی، همه، همگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سموع
تصویر سموع
تیرگوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لموع
تصویر لموع
درخشان، آله تیز شکار، جمع لمعه، : روشنی ها تابش ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شمع، سپندار ها شماله ها شوخی کردن، بازی کردن، پراکندگی، ترک دادن چیزی را خندان بازیگر شوخ: زن
فرهنگ لغت هوشیار
ناشکیبا ایزگر -1 ناشکیبایی کردن بی تابی کردن، ناشکیبایی بی تابی. ناشکیبا جزع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جماع
تصویر جماع
خودسری کردن جمع چیزی، نکاح، آمیزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جموح
تصویر جموح
سرکشی کردن، خود سری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمود
تصویر جمود
یخ بستن، جامد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جموم
تصویر جموم
بسیار شدن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمیع
تصویر جمیع
گرد آمده و یکجا شده، لشکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلوع
تصویر جلوع
گشاده چهرگی در زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دموع
تصویر دموع
بسیار اشک پر گریه، گل وشل (تک دمع) اشک ها
فرهنگ لغت هوشیار
گرد آورنده از هر جای، فراهم آمده، همه و همگی و تمام، جمیع، جملگی، جمله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جذوع
تصویر جذوع
تنه درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جموح
تصویر جموح
((جُ))
سرکشی کردن اسب، اسب سرکش و تندرو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجموع
تصویر مجموع
((مَ))
گرد آمده، گرد آورده شده، حاصل جمع (ریاضی)، مجموعاً، همگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جماع
تصویر جماع
((جِ))
نزدیکی کردن مرد با زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزوع
تصویر جزوع
((جَ))
ناشکیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جمود
تصویر جمود
((جُ))
جامد شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جمیع
تصویر جمیع
((جَ))
همگی، همگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزوع
تصویر جزوع
((جُ))
بی تابی کردن، ناشکیبایی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجموع
تصویر مجموع
گردایش، هم فزون
فرهنگ واژه فارسی سره
تمام، جمع، جمیع، کل، کلیه، همگی، همه، بسامان، آسوده خاطر، آسوده دل، خاطرجمع
متضاد: پریشان، جمع، جمع شده، گردآمده
متضاد: پراکنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گرسنگی
دیکشنری عربی به فارسی