- جلی
- واضح، روشن
معنی جلی - جستجوی لغت در جدول جو
- جلی
- مقابل خفی، واضح، روشن، آشکار، صیقل داده شده، پرداخت شده مثلاً خط جلی، رسا، شیوا، بلند مثلاً صلوات جلی
- جلی ((جَ لّ))
- آشکار، روشن، صیقل داده شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بزرگوار، بزرگ قدر، نامی از نامهای خدایتعالی
ظالم و ستمکار
همنشین، مجالس
کمند مقود، مفسد غماز
نیرومند، بردبار، قوی
روشن استوار درست مونث جلی، حقیقت امر خبر یقینی
بزرگوار، کلان سال و محترم
هم نشین، هم نشست، هم زانو، همدم
مقابل خفیّه، واضح، آشکار، خبر مسلّم، حقیقت امر
حقیقت امر
پردۀ روی کجاوه
چابک، چالاک
یخ
یخ
نمود
روشن تر هویداتر جلی تر. روشن تر هویداتر مقابل اخفی: (معرف باید از معرف اجلی باشد)
شرمزدگی
ظاهر و منشکف شدن
جلوه گر شدن، هویدا شدن، نمایان شدن، در تصوف نور مکاشفه که از باری تعالی بر دل عارف ظاهر شود، تابش انوار حق در دل سالک پس از پیمودن مراحل سلوک و وصول به مقام فناءفی اللّه
والا
بزرگوار ارجمند بلند پایه بزرگوار: (در دارالسلطنه قزوین و نواحی بمنصب جلیل القدر اقضی القضاتی معزز و منظور نظر سلاطین بوده اند)
دارای صفات بزرگ (خدای) : (درین بود وحی از جلیل الصفات در آمد به عیسی علیه الصلات) (بوستان)
بر گستوان بپوشید بر گستوان نبرد (شاهنامه) نیم تنه