معنی جلی - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با جلی
جلی
- جلی
- مقابلِ خفی، واضح، روشن، آشکار، صیقل داده شده، پرداخت شده مثلاً خط جلی، رسا، شیوا، بلند مثلاً صلوات جلی
فرهنگ فارسی عمید
جلی
- جلی
- گیاهی که در زمین کشاورزی می روید و همواره سبز پر رنگ است، گود عمیق، عمق، خرد و شکسته
فرهنگ گویش مازندرانی