معنی جلیس
جلیس
((جَ))
همنشین، مصاحب
تصویر جلیس
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با جلیس
جلیس
جلیس
همنشین، مجالس
فرهنگ لغت هوشیار
جلیس
جلیس
هم نشین، هم نشست، هم زانو، همدم
فرهنگ فارسی عمید
جلیس
جلیس
محشور، مصاحب، معاشر، همدم، هم صحبت، همنشین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جلیل
جلیل
بلند مرتبه، بزرگوار، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
پلیس
پلیس
پاسبان، شهربانی، شهربان
فرهنگ واژه فارسی سره
آلیس
آلیس
بانوی نجیب زاده، دختر اصیل، خانم با اصل و نسب
فرهنگ نامهای ایرانی
جبیس
جبیس
بچه خرس، ناکس
فرهنگ لغت هوشیار
جلاس
جلاس
جمع جلیس، همنشینان جمع جالس و جلیس
فرهنگ لغت هوشیار
جلیل
جلیل
بزرگوار، بزرگ قدر، نامی از نامهای خدایتعالی
فرهنگ لغت هوشیار