- جریح
- زخمی جرد افگار خسته زخمدار افگرا مجروح
معنی جریح - جستجوی لغت در جدول جو
- جریح
- مجروح، زخمی، زخم دار،
برای مثال خویشتن را لقب نهاده مسیح / وز دمش صدهزار سینه جریح (سنائی۱ - ۴۰۰)
- جریح ((جَ))
- مجروح
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فگارش جراحت خستگی زخم
جراحت، زخم
خستن
کرنتگر، کارد پزشک
خسته رنجور، آشکار
داروی خشک سوده یا کوفته پراکندنی پاشیدنی در چشم و جراحات ذریره جمع ذرورات، نوعی بوی خوش عطر ذریره جمع اذره. گروزه (جمعیت)، پشته
روشن
زخم و ضرب باشد، زخمها، جراحتها کسی که جراحات را معالجه می کند
آرد و مانند آن
گناهکار
اندوه گلو گیر
بلغور، نیم کوفته
افسار شتر
شاخ خرما، تک تنها تنها تنهارو منفرد
مقدار معلوم از موزون و زمین
روش، عادت، خو، طبیعت
بمعنی زخم ها، جمع جرح
آسان، روان شاش، بی زین اسپ
بریده گوشت، نازک و پهن شرم شرم زن چوز شرمگاه آلت تناسلی زن شرم زن، از اعلام مردانست
ظاهر و آشکارا، بی پرده، هویدا
پزشکی که بعضی بیماری ها، آسیب ها و ناهنجاری ها را با بریدن و شکافتن اعضای بدن معالجه می کند
نیزۀ کوتاه، یکه و تنها
روشن و آشکار، خالص، پاکیزه
واحد اندازه گیری سطح زمین برابر با ۰۰۰/۱۰ مترمربع، هکتار
گور، قبر، بی لحد، مغاکی که در میان گور سازند برای مرده
جای دور، انداخته شده
زخمی خسته، پاک ناب
باد زده شادمان، خرامنده مزاح بنگرید به مزاح شادمان، خرامنده