جدول جو
جدول جو

معنی جرانغار - جستجوی لغت در جدول جو

جرانغار
مغولی ستون چپ جانب دست چپ میسره مقابل برانغار
تصویری از جرانغار
تصویر جرانغار
فرهنگ لغت هوشیار
جرانغار
جناح چپ، طرف چپ، مقابل میمنه، میسره، جناح ایسر، طرف چپ لشکر
تصویری از جرانغار
تصویر جرانغار
فرهنگ فارسی عمید
جرانغار
((جَ))
جانب دست چپ، میسره، مقابل برانغار
تصویری از جرانغار
تصویر جرانغار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برانغار
تصویر برانغار
مغولی راستگروه فوج جانب دست راست میمنه مقابل جوانغار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برانغار
تصویر برانغار
جناح راست، طرف راست، مقابل میسره، میمنه، جناح ایمن، مشأمه، طرف راست لشکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرنغار
تصویر جرنغار
ترکی ستون چپ لشکری که سوی چپ شاه یا سپهسالار می تازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهانیار
تصویر جهانیار
(پسرانه)
یاور و یاور مردم جهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جهاندار
تصویر جهاندار
(پسرانه)
دارنده جهان، نگهبان جهان، خداوند، نگهبان جهان، پادشاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برانکار
تصویر برانکار
تخت روان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برانقار
تصویر برانقار
مغولی راستگروه فوج جانب دست راست میمنه مقابل جوانغار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوانقار
تصویر جوانقار
جانب دست چپ میسره مقابل برانغار. از ترکی دست چپ سوی چپ
فرهنگ لغت هوشیار
نگهبان جهان پادشاه سلطان، مدیرامور جهان پادشاهی که مملکت را نیکو اداره کند مقابل جهانگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرانبار
تصویر خرانبار
جمعیت و هجوم عوام الناس به جهت کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرانبار
تصویر گرانبار
سنگین بار، کسی که بار گران دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برانکار
تصویر برانکار
((بِ))
برانکارد، تختی که بیماران و مجروحان را روی آن می خوابانند و حمل می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جهاندار
تصویر جهاندار
پادشاه، نام یزدان، صفت برای خداوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرانبار
تصویر گرانبار
((گِ))
کسی که بار سنگینی بر دوش دارد، درخت پر میوه
فرهنگ فارسی معین
تختی که بیماران یا مجروحان را روی آن می خوابانند و از جایی به جای دیگر می برند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جانیار
تصویر جانیار
(پسرانه)
یاری دهنده جان، نام مورخی از مردم بخارا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جاندار
تصویر جاندار
حیوان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جاندار
تصویر جاندار
انسان و حیوان زنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاندار
تصویر جاندار
انسان، حیوان و گیاهی که جان داشته باشد، ذی روح، کنایه از مستحکم، بادوام
نگاهبان، پاسبان، حافظ جان، محافظ مخصوص پادشاه که در قدیم با شمشیر در کنار سلطان بود، برای مثال ندیم و حاجب و جاندار و دستور / همه خفتند خسرو ماند و شاپور (نظامی۲ - ۲۸۱)، وگر کندرای است در بندگی / ز جانداری افتد به خربندگی (سعدی۱ - ۱۹۵)
فرهنگ فارسی عمید