جدول جو
جدول جو

معنی ججی - جستجوی لغت در جدول جو

ججی
پستان زن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جوی
تصویر جوی
نهر، نهر کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنی
تصویر جنی
جن زده، کنایه از خشمگین، جن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجی
تصویر هجی
هجو، بدگویی، برای مثال شاعران را خه و احسنت مدیح / رودکی را خه و احسنت هجی ست (شهیدبلخی - شاعران بی دیوان - ۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جری
تصویر جری
وظیفه، راتبه، برای مثال دور از او وز همت او کاین قدر / از جری ام آیدش اندر نظر (مولوی - ۵۸۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جدی
تصویر جدی
مقابل شوخی، ویژگی سخن مبتنی بر راستی و حقیقت که در آن شوخی و هزل وجود نداشته باشد، ویژگی کسی که در رفتار خود خشک و بدون ملایمت است، کوشا، کوشنده، پشت کاردار، متین، باوقار،
کنایه از حقیقی، کنایه از اصرار کننده، کنایه از شدید مثلاً حملۀ جدی، از روی حقیقت، با اصرار، مصرانه مثلاً پیگیری جدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جدی
تصویر جدی
دهمین صورت فلکی منطقه البروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد
دهمین برج از برج های دوازده گانه برابر با دی
بزغاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجی
تصویر مجی
آمدن، رسیدن، فرا رسیدن، پدیدار گشتن، بازگشتن، اتفاق افتادن، برازنده بودن، متناسب بودن، متولد شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جلی
تصویر جلی
مقابل خفی، واضح، روشن، آشکار، صیقل داده شده، پرداخت شده مثلاً خط جلی، رسا، شیوا، بلند مثلاً صلوات جلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجی
تصویر هجی
تقطیع لفظ و بیان کردن حروف آن با حرکات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جدی
تصویر جدی
ستارۀ قطبی، در علم نجوم یکی از ستارگان بنات النعش صغری یا دب اصغر که نزدیک به قطب شمال است
فرهنگ فارسی عمید
(شَ جَ جا)
نوعی از مرغان یا همان نوعی از زاغ است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
رود کوچک، مجرائی که آبرا از آن جهت مشروب کردن زمین عبور دهند حادثه جوی، جنگجوی حادثه جوی، جنگجوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدی
تصویر جدی
سخی، بخشنده، جواد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جای
تصویر جای
مطلق مکان، جا، مقام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجی
تصویر هجی
آشکارا و گشاده گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجی
تصویر حجی
عاقل، هوشمند، دانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کجی
تصویر کجی
خمیدگی، پیچ، انحنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جحی
تصویر جحی
نام لوده ای است بذله سنج نام مردی خریش (خریش: مضحک)
فرهنگ لغت هوشیار
نجی در فارسی راز، همراز کسی که بااورازگویندهمراز: گشت نام آن دریده فرجی آن لقب شدفاش زان مردنجی. (مثنوی لغ)، قرین، محدث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلی
تصویر جلی
واضح، روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزی
تصویر جزی
جمع جزیه، پارسی تازی گشته گزیت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جری
تصویر جری
کودکی دختران بهادر، بیباک، دلاور، شجاع، دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنی
تصویر جنی
تک پری پریزده میوه، چیده چیدن چیده چیده شده. واحد جن پری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجی
تصویر شجی
اندوهگین نگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجی
تصویر دجی
تاریکی، ظلمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدی
تصویر جدی
((جُ دَ))
ستاره قطبی، ستاره ای در انتهای دم خرس کوچک با اختلاف کمتر از 1 درجه از محل واقعی قطب شمال، میخگاه، سپاهبد، سپاهبدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جدی
تصویر جدی
((جَ))
بزغاله، برج دهم از بروج دوازده گانه، هزاره برانگیخته شدن زرتشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جری
تصویر جری
((جَ))
گستاخ، بی باک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جری
تصویر جری
((جِ))
ممال کلمه اجراء به معنی مستمری، راتبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنی
تصویر جنی
((جَ))
چیده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جلی
تصویر جلی
((جَ لّ))
آشکار، روشن، صیقل داده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حجی
تصویر حجی
((حَ))
سزاوار، شایسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دجی
تصویر دجی
((دُ جا))
جمع دجیه، تاریکی ها
فرهنگ فارسی معین
خمیری که از آرد برنج تهیه و پخته شود
فرهنگ گویش مازندرانی