- جانباز
- کسی که با جان خود بازی می کند
معنی جانباز - جستجوی لغت در جدول جو
- جانباز
- در دورۀ جمهوری اسلامی، کسی که در جنگ میان ایران و عراق، معلول شده است، کسی که جان خود را به خطر اندازد، ازجان گذشته، دلیر، بی باک، بندباز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دلیری، مردانگی
فداکاری، ازجان گذشتگی، کنایه از بندبازی
سجاده
خدا، آخشیجان
کسی که جان خود را فدا کندکسی که جان خویش را در معرض خطر اندازد
فرشی کوچک که بر کف اطاق یا زمین گسترند و روی آن نماز گزارند سجاده
((نَ))
فرهنگ فارسی معین
فرشی کوچک که بر کف اتاق یا زمین گسترند و روی آن نماز گزارند، سجاده
جانماز آب کشیدن: تظاهر به پاکی و تقدس کردن
جانماز آب کشیدن: تظاهر به پاکی و تقدس کردن
کسی که جان خود را فدا کند
پارچۀ کوچکی که که در آن مهر و تسبیح می گذارند و هنگام خواندن نماز پیش روی خود پهن می کنند، سجاده
جانماز آب کشیدن: کنایه از زهد و تقوا نشان دادن و اظهار دین داری کردن
جانماز آب کشیدن: کنایه از زهد و تقوا نشان دادن و اظهار دین داری کردن
شریک، رفیق، همتا مثل، محبوب معشوق
همکار، شریک، همتا، همراه، قرین
شریک، دوست، مانند، همتا، محبوب، معشوق
شراکت
آکومولاسیون، اشتراک
حیوان
آنکه هر چه دارد بازد مقامری که هر چه دارد بازد پاکبازنده، کسی که در قمار دغلی نکند، عاشقی که بنظر پاک بمعشوق نگرد عاشقی که عشق او آمیخته با شهوت نباشد عاشق پاک نظر، زاهد مجرد تارک دنیا، کسی که بدون توقع و چشمداشت بخدا عشق میورزد
سجاده، جامه ای که در آن مهر و تسبیح نهند برای نماز گذاردن
کاسه گردان، حقه باز، متقلب
افزاینده جان
انسان و حیوان زنده
طرفین، دو جانب
حمایت کننده، طرفدار
زنده کننده، حیات دهنده
خانه و حفاظ جان پناه
عمل جان باز فدا کردن جان خود فداکاری، دلیری مردانگی
گزند رساننده جان