مازه، ستون فقرات، در علم زیست شناسی ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم قرار گرفته و در پشت انسان از زیر گردن تا پایین کمر جا دارد و در میان آن سوراخی است موسوم به مجرای فقراتی که نخاع یعنی دنبالۀ دماغ در آن قرار گرفته و در دو طرف دارای دو سوراخ کوچک تر است که اعصاب نخاعی و شرائین در آن جا دارند، ستون مهره ها، تیرۀ پشت، پشت مازه
مازه، سُتون فَقَرات، در علم زیست شناسی ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم قرار گرفته و در پشت انسان از زیر گردن تا پایین کمر جا دارد و در میان آن سوراخی است موسوم به مجرای فقراتی که نخاع یعنی دنبالۀ دماغ در آن قرار گرفته و در دو طرف دارای دو سوراخ کوچک تر است که اعصاب نخاعی و شرائین در آن جا دارند، سُتون مُهرِه ها، تیرِۀ پُشت، پُشت مازِه
آفتی که به گندم و جو می زند و آن ها را خشک و ضایع می کند، زردی، چوب ضخیمی که برای کوبیدن دانه های غلات به کار می رفت، هر یک از جادوگران، مرتاضان و ساحران هندی که دانه های جو و گندم را با زعفران زرد می کردند و به آن افسون می خواندند و هر کسی را می خواستند مسخر سازند از آن دانه ها بر او می زدند، دانه زن، برای مثال ز هندوستان آمده جوزنی / به هر جو که زد سوخته خرمنی (نظامی5 - ۸۹۳)
آفتی که به گندم و جو می زند و آن ها را خشک و ضایع می کند، زردی، چوب ضخیمی که برای کوبیدن دانه های غلات به کار می رفت، هر یک از جادوگران، مرتاضان و ساحران هندی که دانه های جو و گندم را با زعفران زرد می کردند و به آن افسون می خواندند و هر کسی را می خواستند مسخر سازند از آن دانه ها بر او می زدند، دانه زن، برای مِثال ز هندوستان آمده جوزنی / به هر جو که زد سوخته خرمنی (نظامی5 - ۸۹۳)
آلتی در بعضی دستگاه های برقی که انرژی برق در آن ذخیره می شود، جریان مستقیم را مسدود می کند و جریان متناوب را عبور می دهد، جمع خزنه و خزّان، نگهبان خزانه، خزانه دار
آلتی در بعضی دستگاه های برقی که انرژی برق در آن ذخیره می شود، جریان مستقیم را مسدود می کند و جریان متناوب را عبور می دهد، جمعِ خَزَنَه و خُزّان، نگهبان خزانه، خزانه دار
فرانسوا- آشیی. از سرداران کشور فرانسه که در سال 1811 میلادی در ورسای متولد شد و در 1831 بخدمتهای نظامی وارد گردید. در الجزائر خدمتهای نمایان کرد. و در کریمه به اخذ نشان موفق گشت. در ایامی که فرانسه بکمک ایتالیا با اتریش میجنگید، بازن نیز درین جنگها شرکت داشت و در همان جنگ مجروح گردید. در سال 1862 بسمت فرماندهی فوجی از افواج فرانسه مأمور مکزیک گردید و در آنجا بفرماندهی کل سپاه ارتقاء یافت و در همانجا ازدواج کرد. در 1867 بفرانسه بازخوانده شد. در جنگ بین فرانسه و آلمان (1870 میلادی) بمقام فرماندهی سپاه رسید و بعلت محصور شدن در قلعه ای و ضمناً دریافت خبر شکست ناپلئون سوم در سدان بازن نیز روحیۀ خود را باخته تسلیم گردید. بعد از عقد پیمان صلح، بازن آزاد شد و در خارج از فرانسه میزیست. در این ایام بر اثر اعلام جرمی که علیه او شد و او را به خیانت متهم نمودند، اموال او مصادره گردید و او مجبور به بازگشت بپاریس شد. در پاریس تحت تعقیب قرار گرفت وپس از محاکمات مفصل محکوم به اعدام گردید. بازن تقاضای تخفیف مجازات خود را توسط مارشال ماک ماهون بدیوان حرب فرستاد و بالنتیجه فرمان اعدام او به بیست سال زندانی تخفیف یافت. در سال 1874 میلادی بازن را به جزیره سنت مارگریت تبعید نمودند. او از آنجا به ایتالیا و بعد بسویس و سپس انگلستان و پرتقال و اسپانیا رفت و در 1887 میلادی درگذشت
فرانسوا- آشیی. از سرداران کشور فرانسه که در سال 1811 میلادی در ورسای متولد شد و در 1831 بخدمتهای نظامی وارد گردید. در الجزائر خدمتهای نمایان کرد. و در کریمه به اخذ نشان موفق گشت. در ایامی که فرانسه بکمک ایتالیا با اتریش میجنگید، بازن نیز درین جنگها شرکت داشت و در همان جنگ مجروح گردید. در سال 1862 بسمت فرماندهی فوجی از افواج فرانسه مأمور مکزیک گردید و در آنجا بفرماندهی کل سپاه ارتقاء یافت و در همانجا ازدواج کرد. در 1867 بفرانسه بازخوانده شد. در جنگ بین فرانسه و آلمان (1870 میلادی) بمقام فرماندهی سپاه رسید و بعلت محصور شدن در قلعه ای و ضمناً دریافت خبر شکست ناپلئون سوم در سدان بازن نیز روحیۀ خود را باخته تسلیم گردید. بعد از عقد پیمان صلح، بازن آزاد شد و در خارج از فرانسه میزیست. در این ایام بر اثر اعلام جرمی که علیه او شد و او را به خیانت متهم نمودند، اموال او مصادره گردید و او مجبور به بازگشت بپاریس شد. در پاریس تحت تعقیب قرار گرفت وپس از محاکمات مفصل محکوم به اعدام گردید. بازن تقاضای تخفیف مجازات خود را توسط مارشال ماک ماهون بدیوان حرب فرستاد و بالنتیجه فرمان اعدام او به بیست سال زندانی تخفیف یافت. در سال 1874 میلادی بازن را به جزیره سنت مارگریت تبعید نمودند. او از آنجا به ایتالیا و بعد بسویس و سپس انگلستان و پرتقال و اسپانیا رفت و در 1887 میلادی درگذشت
پدر قبیله ای است از تمیم. (منتهی الارب). نام پدر قبیله ای از تازیان. (ناظم الاطباء). پدر قبیله ای. (از اقرب الموارد). ابن مالک بن عمرو، از تمیم و از عدنان و جد جاهلی است و قطری بن الفجاءه از نسل اوست. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 824) مازن بن الازد بن الغوث بن نبت از کهلان و جد جاهلی است و اکثر قبایل ازد از او جدا شده است. (از اعلام زرکلی، ج 3 ص 824) ابن ربیعه بن زبیدبن منبه از سعدالعشیره واز کهلان وجد جاهلی است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 824) ابن ثعلبه بن سعدالذبیانی از غطفان و جد جاهلی است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 824) ابن فزاره بن ذبیان از غطفان و جد جاهلی است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 824)
پدر قبیله ای است از تمیم. (منتهی الارب). نام پدر قبیله ای از تازیان. (ناظم الاطباء). پدر قبیله ای. (از اقرب الموارد). ابن مالک بن عمرو، از تمیم و از عدنان و جد جاهلی است و قطری بن الفجاءه از نسل اوست. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 824) مازن بن الازد بن الغوث بن نبت از کهلان و جد جاهلی است و اکثر قبایل ازد از او جدا شده است. (از اعلام زرکلی، ج 3 ص 824) ابن ربیعه بن زبیدبن منبه از سعدالعشیره واز کهلان وجد جاهلی است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 824) ابن ثعلبه بن سعدالذبیانی از غطفان و جد جاهلی است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 824) ابن فزاره بن ذبیان از غطفان و جد جاهلی است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 824)
آبزنی نزدیک صفاکه آب چشمه ای در آن آید. (منتهی الارب). در تاج العروس بصورت بازان ذکر شده است و گوید که نباید این کلمه معرب آبزن باشد، زیرا این محل در صفا بصورت حوض نیست بلکه ناحیۀ پستی است پلکان مانند که وسیلۀ دسترسی به آب است و آن را شخصی موسوم به بازان ساخته است وبهمین علت بدین نام موسوم شده است. (تاج العروس)
آبزنی نزدیک صفاکه آب چشمه ای در آن آید. (منتهی الارب). در تاج العروس بصورت بازان ذکر شده است و گوید که نباید این کلمه معرب آبزن باشد، زیرا این محل در صفا بصورت حوض نیست بلکه ناحیۀ پستی است پلکان مانند که وسیلۀ دسترسی به آب است و آن را شخصی موسوم به بازان ساخته است وبهمین علت بدین نام موسوم شده است. (تاج العروس)
وقتی دو صفحۀ فلزی A و B بوسیلۀ عایقی مانند هوا یا غیر آن از یکدیگر جدا شده باشند دستگاه حاصل را یک خازن الکتریکی و یا بطور اختصار خازن می گویند. همچنین سیم مسی یک کابل با روپوش فلزی آن که بین آنها مادۀ عایق وجود دارد یک خازن تشکیل می دهند. اگر دو صفحۀ A و B یک خازن را بدو قطب یک منبع جریان دائمی S مثلاً دو سر یک پیل وصل نموده در مدار جریان دو گالوانومتر G و ،G و کلید I قرار دهیم تجربه نشان میدهد در موقع بستن کلید I (با وجود آنکه بین صفحه های A و B عایق است وجریانی از این مدار نمیتواند بگذرد) گالوانمترهای Gو ،G وجود جریانی را در جهت سهم های شکل زیر نشان می دهند. بعد از اندک مدتی این جریان بکلی از بین رفته عقربه های G و ،G بسمت صفر بر می گردند و از این به بعد خازن B A مثل جسم عایقی که بین دو سر منبع S قرار گرفته باشد کار میکند. در این حالت بین دو صفحۀ A وB یک اختلاف سطح الکتریک منبع S وجود دارد بقسمی که مجموع جبری اختلاف سطح های الکتریک در مدار SABS صفر می باشد. الکتریسیته ای که در موقع بستن کلید I از سیم SGA می گذرد در روی صفحۀ A جمع میشود. بنابراین پس از آنکه شدت جریان در مدار بالا صفر شد این صفحه دارای همین مقدار الکتریسیتۀ مثبت مانند Q خواهد بود همچنین صفحۀ B دارای همین مقدار الکتریسیتۀ منفی میباشد و در این حالت گویند خازن پر شده است. تجربه نشان می دهد که اگر اختلاف سطح الکتریک منبع S را زیاد کنیم جریانی که در موقع بستن I از گالوانومترهای G و ،Gمی گذرد و بنابراین Q بهمان نسبت زیاد میشود و اگر Uاختلاف سطح الکتریک منبع S باشد چنین خواهیم داشت: U. C = Q Q را بار خازن AB (مقدار الکتریسته ای که روی هر یک از صفحه های خازن ذخیره شده است) و C را ظرفیت این خازن می گویند. بنابراین دیده میشود که برای یک خازن معین نسبت بار آن باختلاف سطح الکتریک بین دو صفحۀ خازن یعنی ظرفیت آن مقدار ثابتی است رابطۀ بالا را میتوان بصورت زیر نوشت: QU = C اگر Q بر حسب کولمب و U بر حسب ولت بیان شود C بر حسب واحد ظرفیت خازن یعنی فاراد بیان خواهد شد. وقتی دو صفحۀ یک خازن پر را به دو سر یک مقاومت الکتریکی وصل کنیم یعنی در شکل بالا بجای منبع S یک مقاومت R قرار داده کلید I را ببندیم باز گالوانمترهای G و ،G وجود جریانی را در جهت عکس سهم های شکل نشان داده بعد از اندک مدتی این جریان از بین میرود بعبارت دیگر می توان گفت در این حالت خازن AB روی مقاومت r خالی شده انرژی الکتریکی آن در این سیم بصورت حرارت ژول در می آید. واضح است مقدار انرژی الکتریکی که خازن در موقعپر شدن از منبع جریان می گیرد با مقدار انرژی الکتریکی که در موقع خالی شدن میدهد مساوی میباشد، باید دانست که جریان پرشدن یا خالی شدن خازن بین صفحه های آن و قسمتهای خارج انجام گرفته. هیچ جریانی در داخل خازن از A به B یا از B به A نمیگذرد بلکه از نتیجۀ وجود اختلاف سطح الکتریک بین دو صفحۀ خازن در یک زمان کوچک Dt جریانی مانند i از منبع جریان بسمت A و از B بسمت منبع جریان میرود و این مقدار الکتریسته یعنی iDt روی A و iDt - روی B جمع میشود و موقعی که خازن پر شد بار آن مساوی مجموع مقدارهای Dt. i در مدت پر شدن خازن خواهد بود. (از کتاب الکتریسیته تألیف عبداﷲ ریاضی صص 403- 405)
وقتی دو صفحۀ فلزی A و B بوسیلۀ عایقی مانند هوا یا غیر آن از یکدیگر جدا شده باشند دستگاه حاصل را یک خازن الکتریکی و یا بطور اختصار خازن می گویند. همچنین سیم مسی یک کابل با روپوش فلزی آن که بین آنها مادۀ عایق وجود دارد یک خازن تشکیل می دهند. اگر دو صفحۀ A و B یک خازن را بدو قطب یک منبع جریان دائمی S مثلاً دو سر یک پیل وصل نموده در مدار جریان دو گالوانومتر G و ،G و کلید I قرار دهیم تجربه نشان میدهد در موقع بستن کلید I (با وجود آنکه بین صفحه های A و B عایق است وجریانی از این مدار نمیتواند بگذرد) گالوانمترهای Gو ،G وجود جریانی را در جهت سهم های شکل زیر نشان می دهند. بعد از اندک مدتی این جریان بکلی از بین رفته عقربه های G و ،G بسمت صفر بر می گردند و از این به بعد خازن B A مثل جسم عایقی که بین دو سر منبع S قرار گرفته باشد کار میکند. در این حالت بین دو صفحۀ A وB یک اختلاف سطح الکتریک منبع S وجود دارد بقسمی که مجموع جبری اختلاف سطح های الکتریک در مدار SABS صفر می باشد. الکتریسیته ای که در موقع بستن کلید I از سیم SGA می گذرد در روی صفحۀ A جمع میشود. بنابراین پس از آنکه شدت جریان در مدار بالا صفر شد این صفحه دارای همین مقدار الکتریسیتۀ مثبت مانند Q خواهد بود همچنین صفحۀ B دارای همین مقدار الکتریسیتۀ منفی میباشد و در این حالت گویند خازن پر شده است. تجربه نشان می دهد که اگر اختلاف سطح الکتریک منبع S را زیاد کنیم جریانی که در موقع بستن I از گالوانومترهای G و ،Gمی گذرد و بنابراین Q بهمان نسبت زیاد میشود و اگر Uاختلاف سطح الکتریک منبع S باشد چنین خواهیم داشت: U. C = Q Q را بار خازن AB (مقدار الکتریسته ای که روی هر یک از صفحه های خازن ذخیره شده است) و C را ظرفیت این خازن می گویند. بنابراین دیده میشود که برای یک خازن معین نسبت بار آن باختلاف سطح الکتریک بین دو صفحۀ خازن یعنی ظرفیت آن مقدار ثابتی است رابطۀ بالا را میتوان بصورت زیر نوشت: QU = C اگر Q بر حسب کولمب و U بر حسب ولت بیان شود C بر حسب واحد ظرفیت خازن یعنی فاراد بیان خواهد شد. وقتی دو صفحۀ یک خازن پر را به دو سر یک مقاومت الکتریکی وصل کنیم یعنی در شکل بالا بجای منبع S یک مقاومت R قرار داده کلید I را ببندیم باز گالوانمترهای G و ،G وجود جریانی را در جهت عکس سهم های شکل نشان داده بعد از اندک مدتی این جریان از بین میرود بعبارت دیگر می توان گفت در این حالت خازن AB روی مقاومت r خالی شده انرژی الکتریکی آن در این سیم بصورت حرارت ژول در می آید. واضح است مقدار انرژی الکتریکی که خازن در موقعپر شدن از منبع جریان می گیرد با مقدار انرژی الکتریکی که در موقع خالی شدن میدهد مساوی میباشد، باید دانست که جریان پرشدن یا خالی شدن خازن بین صفحه های آن و قسمتهای خارج انجام گرفته. هیچ جریانی در داخل خازن از A به B یا از B به A نمیگذرد بلکه از نتیجۀ وجود اختلاف سطح الکتریک بین دو صفحۀ خازن در یک زمان کوچک Dt جریانی مانند i از منبع جریان بسمت A و از B بسمت منبع جریان میرود و این مقدار الکتریسته یعنی iDt روی A و iDt - روی B جمع میشود و موقعی که خازن پر شد بار آن مساوی مجموع مقدارهای Dt. i در مدت پر شدن خازن خواهد بود. (از کتاب الکتریسیته تألیف عبداﷲ ریاضی صص 403- 405)
عبدالله بن احمد خازن اصفهانی مکنی به ابومحمد. کتابدار صاحب بن عباد و جاسوس فخرالدوله بود. (یتیمهالدهر ج 3 ص 148) (لباب الالباب عوفی ص 562 و 577 چ سعید نفیسی) علی بن خیرخازن بغدادی مکنی به ابوطالب. او راست: عیون التواریخ. (تاریخ گزیده چ لیدن ص 8) ابوجعفر الخازن او الخازنی، از علماء قرن دوازدهم میلادی است کنیه او اشهر از اسم عجمی النسب اوست. وی خبیر بحساب و هندسه و عالم به ارصاد عمل به آن بوده است. (معجم المطبوعات ج 1 ص 809). رجوع به خازنی و حازنی شود فؤاد سمعان. صاحب کتاب در مکنون در جمیع انواع صنایع و فنون است. در جزء اول آن حدود 100 فایدۀ صناعیه است این کتاب در مطبعۀ الارز بسال 1900 میلادی چاپ شد. (از معجم المطبوعات ج 1 ص 810) فرید. مدیر روزنامۀ الارز در جونیه (لبنان). از اوست: تاریخ ژاندارک منطبع در مطبعۀ الارز جونیه بسال 1900 میلادی (از معجم المطبوعات ج 1 ص 809)
عبدالله بن احمد خازن اصفهانی مکنی به ابومحمد. کتابدار صاحب بن عباد و جاسوس فخرالدوله بود. (یتیمهالدهر ج 3 ص 148) (لباب الالباب عوفی ص 562 و 577 چ سعید نفیسی) علی بن خیرخازن بغدادی مکنی به ابوطالب. او راست: عیون التواریخ. (تاریخ گزیده چ لیدن ص 8) ابوجعفر الخازن او الخازنی، از علماء قرن دوازدهم میلادی است کنیه او اشهر از اسم عجمی النسب اوست. وی خبیر بحساب و هندسه و عالم به ارصاد عمل به آن بوده است. (معجم المطبوعات ج 1 ص 809). رجوع به خازنی و حازنی شود فؤاد سمعان. صاحب کتاب در مکنون در جمیع انواع صنایع و فنون است. در جزء اول آن حدود 100 فایدۀ صناعیه است این کتاب در مطبعۀ الارز بسال 1900 میلادی چاپ شد. (از معجم المطبوعات ج 1 ص 810) فرید. مدیر روزنامۀ الارز در جونیه (لبنان). از اوست: تاریخ ژاندارک منطبع در مطبعۀ الارز جونیه بسال 1900 میلادی (از معجم المطبوعات ج 1 ص 809)
پسر ازن پادشاه یلکس. وی بیاری سانتور شیرون رفعت و مقام یافت و سپس به دست پلیاس از تخت سلطنت که از پدر بمیراث برده بود خلع شد. او آرگونوت ها را به گشادن گنج های کلشید راهنمائی کرد و از این ممالک دور مدئه را همراه آورد و او را بزنی گرفت، سپس وی را طلاق گفت و با کروز دختر سی زیف ازدواج کرد. کروز از ژازن دو فرزند آورد. ژازن سرانجام تخت سلطنت یلکس را مجدداً به دست آوردو پس از حادثۀ دیگری در سرگردانی و بدبختی بمرد
پسر اِزُن پادشاه یلکس. وی بیاری سانتور شیرون رفعت و مقام یافت و سپس به دست پلیاس از تخت سلطنت که از پدر بمیراث برده بود خلع شد. او آرگونوت ها را به گشادن گنج های کلشید راهنمائی کرد و از این ممالک دور مدئه را همراه آورد و او را بزنی گرفت، سپس وی را طلاق گفت و با کروز دختر سی زیف ازدواج کرد. کروز از ژازن دو فرزند آورد. ژازُن سرانجام تخت سلطنت یلکس را مجدداً به دست آوردو پس از حادثۀ دیگری در سرگردانی و بدبختی بمرد
نگهبان. (آنندراج). خزانچی و نگهبان خزانه از لطایف. (غیاث اللغه). خزینه دار. (مهذب الاسماء). ذخیره کننده و حفظکننده مال ذخیره. (فرهنگ نظام). خزانه دار و تحویلدار و حافظ و نگهبان خزانه. (فرهنگ نفیسی). گنجور، گنجبان. خزانه دار. مدّخر، متولی حفظ مال و انفاق. (اقرب الموارد) (المنجد). ج: خزّان و خزنه، خازنان: ما انتم له بخازنین. (قرآن 22/15). لخزنه جهنم ادعوا ربکم. (قرآن 49/40) و قال لهم خزنتها 71/39 و 73) سألهم خزنتها الم یأتکم (8/67). ز بس کشیدن زر عطاش مانده شده ست چو پای پیلان دو دست خازن و وزّان. فرخی. خازنت را گو که سنج و رایضت را گو که ران شاعرت را گو که خوان و صاحبت را گو که پای. منوچهری. از غزنین نامه رسید که جملۀ خزاین دینار و درم... و همه اصناف نعمت و سلاح بخازنان سپرد. (تاریخ بیهقی). خازنی نامزد شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 245). چون از مجلس عقد باز گردی نثارها و هدیهاکه با تو حصیری فرستاده آمده است بفرمای خازنان را که با تواند تا ببرند و تسلیم کنند. (تاریخ بیهقی ص 212). آنچه نسخت کردند از خزانه ها بیاوردند و پیش چشم کردند و برسولان سپردند و خازنی نامزد شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 217). و در آن دو سه روز پوشیده بومنصورمستوفی را و خازن و مشرفان و دبیران خزانه دار بنشاندند. (تاریخ بیهقی ص 260). گفت احمدحسن فرمانبردارم ولی با من دبیری باید از دیوان رسالت تا اگر خداوند آنچه فرماید نبشته آید و خازنی که کسی را اگر خلعت باید داد بدهد. (تاریخ بیهقی ص 245). امیر گفت به نیم ترک رو بوسهل و خازنان و مشرفان را بگوی تا بر نسختی که ایشان را خلعت دادندی همگان را خلعت دهند و پیش آرند. (تاریخ بیهقی ص 241). بطارم دیوان رسالت بنشستندو خازنان را بخواندند. (تاریخ بیهقی ص 296). محمود طاهر پدرش مردی بود محتشم از خازنان امیر محمود. (تاریخ بیهقی ص 529). این همه خازنان راست کردند و امیر بدید و بپسندید. (تاریخ بیهقی ص 296). نماز دیگر نسختها بخواست، مقابله کرد با آنچه خازنان سلطان و مشرفان نبشته اند. (تاریخ بیهقی ص 154). گرت بسیم و زر دین حاجت است بر سر هر دو من از او خازنم. ناصرخسرو. قرآن کند همی اندر دل تو حکمت و پند بدان سبب که بدل خازن قرآن شده. ناصرخسرو. هر چه جز از خازن خدای ستانی جمله هوان است و خواری است و گدائی. ناصرخسرو. مشنو دروغ تا نشوی خوار از آنک چون سیم قلب قلب بود خازنش. ناصرخسرو. جز که ما را نیست معلوم آنکه فرزندان تو خازن علمند و گنجور قرانند ای رسول. ناصرخسرو. دام بدریا فکنده بود سلیمان خازن انگشتری بدام برآمد. خاقانی. بر خازنان فکر بیارش ز راه گوش چون موم خازنانش پس گوش چون نهی. خاقانی. تا که آن سلطان بخوان ماهی آمد میهمان خازنان بحر در بر میهمان افشانده اند. خاقانی. تا که از خازنی و خازن احکام خطا کان خطا را خط بطلان بخراسان یابم. خاقانی. دبیر است خازن به اسرارپنهان وزیر است ضامن به اشکال پیدا. خاقانی. کجا خازن لشکر و گنج من برشوت مگر کم کند رنج من. نظامی. هر چه بدو خازن فردوس داد جمله در این حجرۀ ششدر نهاد. نظامی. چو بر زد بامدادان خازن چین بدرج گوهرین برقفل زرین. نظامی. خازن خلد، هشت خلد بگشت در خور جام تو شراب نداشت. عطار. خازنان هشت صنعت عاشق رویش شدند در ثنای او چو سوسن ده زبان برداشتند. عطار. ، زبان. (منتهی الارب) (لسان) (اقرب الموارد) (المنجد). - خازن بهشت، خازن خلد. رضوان. نگاهبان بهشت. - خازن جهنم، مالک دوزخ
نگهبان. (آنندراج). خزانچی و نگهبان خزانه از لطایف. (غیاث اللغه). خزینه دار. (مهذب الاسماء). ذخیره کننده و حفظکننده مال ذخیره. (فرهنگ نظام). خزانه دار و تحویلدار و حافظ و نگهبان خزانه. (فرهنگ نفیسی). گَنجور، گنجبان. خزانه دار. مُدَّخِر، متولی حفظ مال و انفاق. (اقرب الموارد) (المنجد). ج: خُزّان و خَزَنَه، خازنان: ما انتم له بخازنین. (قرآن 22/15). لخزنه جهنم ادعوا ربکم. (قرآن 49/40) و قال لهم خزنتها 71/39 و 73) سألهم خزنتها الم یأتکم (8/67). ز بس کشیدن زر عطاش مانده شده ست چو پای پیلان دو دست خازن و وزّان. فرخی. خازنت را گو که سنج و رایضت را گو که ران شاعرت را گو که خوان و صاحبت را گو که پای. منوچهری. از غزنین نامه رسید که جملۀ خزاین دینار و درم... و همه اصناف نعمت و سلاح بخازنان سپرد. (تاریخ بیهقی). خازنی نامزد شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 245). چون از مجلس عقد باز گردی نثارها و هدیهاکه با تو حصیری فرستاده آمده است بفرمای خازنان را که با تواند تا ببرند و تسلیم کنند. (تاریخ بیهقی ص 212). آنچه نسخت کردند از خزانه ها بیاوردند و پیش چشم کردند و برسولان سپردند و خازنی نامزد شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 217). و در آن دو سه روز پوشیده بومنصورمستوفی را و خازن و مشرفان و دبیران خزانه دار بنشاندند. (تاریخ بیهقی ص 260). گفت احمدحسن فرمانبردارم ولی با من دبیری باید از دیوان رسالت تا اگر خداوند آنچه فرماید نبشته آید و خازنی که کسی را اگر خلعت باید داد بدهد. (تاریخ بیهقی ص 245). امیر گفت به نیم ترک رو بوسهل و خازنان و مشرفان را بگوی تا بر نسختی که ایشان را خلعت دادندی همگان را خلعت دهند و پیش آرند. (تاریخ بیهقی ص 241). بطارم دیوان رسالت بنشستندو خازنان را بخواندند. (تاریخ بیهقی ص 296). محمود طاهر پدرش مردی بود محتشم از خازنان امیر محمود. (تاریخ بیهقی ص 529). این همه خازنان راست کردند و امیر بدید و بپسندید. (تاریخ بیهقی ص 296). نماز دیگر نسختها بخواست، مقابله کرد با آنچه خازنان سلطان و مشرفان نبشته اند. (تاریخ بیهقی ص 154). گرت بسیم و زر دین حاجت است بر سر هر دو من از او خازنم. ناصرخسرو. قرآن کند همی اندر دل تو حکمت و پند بدان سبب که بدل خازن قرآن شده. ناصرخسرو. هر چه جز از خازن خدای ستانی جمله هوان است و خواری است و گدائی. ناصرخسرو. مشنو دروغ تا نشوی خوار از آنک چون سیم قلب قلب بود خازنش. ناصرخسرو. جز که ما را نیست معلوم آنکه فرزندان تو خازن علمند و گنجور قرانند ای رسول. ناصرخسرو. دام بدریا فکنده بود سلیمان خازن انگشتری بدام برآمد. خاقانی. بر خازنان فکر بیارش ز راه گوش چون موم خازنانش پس گوش چون نهی. خاقانی. تا که آن سلطان بخوان ماهی آمد میهمان خازنان بحر دُر بر میهمان افشانده اند. خاقانی. تا که از خازنی و خازن احکام خطا کان خطا را خط بطلان بخراسان یابم. خاقانی. دبیر است خازن به اسرارپنهان وزیر است ضامن به اشکال پیدا. خاقانی. کجا خازن لشکر و گنج من برشوت مگر کم کند رنج من. نظامی. هر چه بدو خازن فردوس داد جمله در این حجرۀ ششدر نهاد. نظامی. چو بر زد بامدادان خازن چین بدرج گوهرین برقفل زرین. نظامی. خازن خلد، هشت خلد بگشت در خور جام تو شراب نداشت. عطار. خازنان هشت صنعت عاشق رویش شدند در ثنای او چو سوسن ده زبان برداشتند. عطار. ، زبان. (منتهی الارب) (لسان) (اقرب الموارد) (المنجد). - خازن بهشت، خازن خلد. رضوان. نگاهبان بهشت. - خازن جهنم، مالک دوزخ
جوزننده، طایفه ای در هند که دانه جو و گندم را به زعفران زرد کنند و افسونی بر آن خوانند و کسی را که خواهند مسخر خود سازند از آن دانه ها بر وی زنند، ساحر، افسونگر
جوزننده، طایفه ای در هند که دانه جو و گندم را به زعفران زرد کنند و افسونی بر آن خوانند و کسی را که خواهند مسخر خود سازند از آن دانه ها بر وی زنند، ساحر، افسونگر