جدول جو
جدول جو

معنی جوزن

جوزن((جَ یا جُ زَ))
جوزننده، طایفه ای در هند که دانه جو و گندم را به زعفران زرد کنند و افسونی بر آن خوانند و کسی را که خواهند مسخر خود سازند از آن دانه ها بر وی زنند، ساحر، افسونگر
تصویری از جوزن
تصویر جوزن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با جوزن

جوزن

جوزن
آفتی که به گندم و جو می زند و آن ها را خشک و ضایع می کند، زردی، چوب ضخیمی که برای کوبیدن دانه های غلات به کار می رفت، هر یک از جادوگران، مرتاضان و ساحران هندی که دانه های جو و گندم را با زعفران زرد می کردند و به آن افسون می خواندند و هر کسی را می خواستند مسخر سازند از آن دانه ها بر او می زدند، دانه زن، برای مِثال ز هندوستان آمده جوزنی / به هر جو که زد سوخته خرمنی (نظامی5 - ۸۹۳)
جوزن
فرهنگ فارسی عمید

روزن

روزن
هر سوراخ و شکاف و منفذی که در وسط دیوار باشد، سوراخی که شعاع آفتاب از راه آن بدرون آید
فرهنگ لغت هوشیار

جازن

جازن
آنکه کسی را از جای خود براند. یا جا زن کردن کسی را. او را از جای خود راندن
فرهنگ لغت هوشیار

جوشن

جوشن
سینه، دل شب بمعنی نصفه شب خفتان، سلاحی باشد غیرزره، تمام از حلقه است و جوشن حلقه و تنگه آهن هم باشد خفتان، سلاحی باشد غیرزره، تمام از حلقه است و جوشن حلقه و تنگه آهن هم باشد
فرهنگ لغت هوشیار

جوزه

جوزه
پارسی تازی گشته یک گردکان واحد جوز یک گردو. یا جوزه مطلقه. واحد وزن معادل نه درخمی و نزد بعضی مساوی چهار مثقال (رساله مقداریه. فرهنگ ایران زمین 4 -1: 10 ص 418) یا جوزه ملکبه. واحد وزن معادل شش درخمی (رساله مقداریه ایضا) یا جوزه نبطیه. واحد وزن معادل یک بندقه و بقولی یک مثقال (رساله مقداریه. فرهنگ ایران زمین 4 -1: 10 ص 417)
فرهنگ لغت هوشیار