جدول جو
جدول جو

معنی جا - جستجوی لغت در جدول جو

جا
محل، مکان و مقام، موضع
تصویری از جا
تصویر جا
فرهنگ لغت هوشیار
جا
محل، هر قسمتی از فضا یا سطح که کسی یا چیزی در آن قرار بگیرد، منزل، اثر باقی مانده از چیزی بر روی یک سطح مثلاً جای مشت
بستر مثلاً جا تر است و بچه نیست، جانشین، عوض، ازا، برای مثال اگر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست / حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم (حافظ - ۷۰۸)
کنایه از مقام، کنایه از موقعیت، برای مثال سپهرش به جایی رسانید کار / که شد نامور لؤلؤ شاهوار (سعدی۲ - ۱۱۵) حد، اندازه، برای مثال سخن چون به تندی به جایی رسید / که این ماه را سر بباید برید (فردوسی - لغت نامه - جا) قسمتی از یک چیز
بر جا: ثابت، برقرار
بر جای: بر جا، ثابت، برقرار
بر جا داشتن: برقرار ساختن، برای مثال همان عهد دیرینه برجای داشت / عمل های پیشینه برپای داشت (نظامی۵ - ۷۸۳)
بر جا ماندن: باقی ماندن، برقرار ماندن
به جا: کاری یا امری که در موقع مناسب و شایسته انجام شود، درخور، لایق
به جا آوردن: انجام دادن کاری یا امری از طاعت و عبادت و مراسم احترام، دریافتن، شناختن کسی یا چیزی، برای مثال اگر اینک گفتم به جای آورید / سر کینه جستن به پای آورید (فردوسی - ۳/۲۰۱)
به جای: دربارۀ، درحق، برای مثال پدر به جای پسر هرگز این کرم نکند / که دست جود تو با خاندان آدم کرد (سعدی - ۱۶۸)
جا افتادن: در جای خود قرار گرفتن عضوی که تکان خورده و از بند دررفته، به جای خود برگشتن هر چیزی که از محل مخصوص خود بیرون آمده و جا به جا شده باشد
جا انداختن: از قلم انداختن، کار گذاشتن چیزی در محل مخصوص خودش، در پزشکی برگرداندن استخوانی که از بند یا مفصل تکان خورده و جا به جا شده به جای خود و بستن و معالجه کردن آن، گستردن رختخواب
جا خوردن: تکان خوردن و حیرت کردن از دیدن چیزی عجیب یا پیشامد ناگهانی یا شنیدن خبری حیرت انگیز، یکه خوردن
جا خوش کردن: جایی را پسندیدن و در آنجا اقامت کردن، کنایه از بسیار ماندن در جایی
جا دادن: چیزی را در جایی قرار دادن، برای کسی جایی معین کردن و او را نشاندن
جا داشتن: جادار بودن، گنجایش داشتن، وسعت داشتن
جا رفتن: قرار گرفتن قطعه ای در جای اصلی خود، در بازی ورق، ریختن ورق هایی که بازیکن در دست دارد و به نظرش برنده نیست روی ورق های دیگر، به نشانۀ صرف نظر کردن از شرکت در آن دست
جا زدن: کنایه از منصرف شدن، تسلیم شدن، فروختن یا دادن جنس بنجل و نامرغوب به جای جنس خوب، قرار دادن قطعه ای در جای اصلی خود
جا شدن: قرار گرفتن کسی یا چیزی در جایی یا در ظرفی
جا کردن: گنجاندن، داخل کردن
جا دادن: جا کردن، گنجاندن، داخل کردن
جا گذاشتن: به جا نهادن، قرار دادن، چیزی را در جایی گذاشتن
جا گذاردن: جا گذاشتن، به جا نهادن، قرار دادن، چیزی را در جایی گذاشتن
جا گرفتن: گنجیدن، جایی برای خود اختیار کردن، محلی را به خود اختصاص دادن
جا گرم کردن: کنایه از قرار گرفتن در جایی، آرام گرفتن، در جایی نشستن و آسایش یافتن، برای مثال از آن سرد آمد این قصر دل آویز / که چون جا گرم کردی گویدت خیز (نظامی۲ - ۱۵۷)
تصویری از جا
تصویر جا
فرهنگ فارسی عمید
جا
((زَ دَ))
جنس بدلی یا نامرغوب را به جای مرغوب و اصلی به کسی دادن یا فروختن، قالب کردن، از ترس، نظر و تصمیم خود را عوض کردن، کسی را به جای دیگری معرفی کردن
فرهنگ فارسی معین
جا
مکان، موضع، رختخواب، بستر، منزل، مأوا، ظرف، بشقاب، قدر، منزلت
از جا در رفتن: کنایه از عصبانی شدن، خشمگین شدن
جا تر است و بچه نیست: کنایه از فرد مورد نظر در رفته، آن شیء از میان رفته
تصویری از جا
تصویر جا
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جاندخت
تصویر جاندخت
(دخترانه)
دختری که چون جان عزیز است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانبانو
تصویر جانبانو
(دخترانه)
بانویی که چون جان عزیز است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانانه
تصویر جانانه
(دخترانه)
محبوب، معشوق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانان
تصویر جانان
(دخترانه)
محبوبف معشوق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانام
تصویر جانام
(دخترانه)
ضمیر دستوری (نگارش کردی: جناو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانا
تصویر جانا
(دخترانه)
ای جان، ای عزیز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جان نواز
تصویر جان نواز
(دخترانه)
آرامش دهنده جان، محبوب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جان مهر
تصویر جان مهر
(پسرانه)
مهربان جان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جان محمد
تصویر جان محمد
(پسرانه)
جان (روان) + محمد (ستوده شده)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جان بخشان
تصویر جان بخشان
(پسرانه)
جان بخش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جان آرام
تصویر جان آرام
(دخترانه)
آرام کننده جان، باعث آرامش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جان افزا
تصویر جان افزا
(پسرانه)
جان افزا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جان افروز
تصویر جان افروز
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام چوبین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جامشید
تصویر جامشید
(پسرانه)
جمشید، دارای فره ایزدی، نام پسر تهمورث پادشاه پیشدادی، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جاماسپ
تصویر جاماسپ
(پسرانه)
جاماسب، از شخصیتهای شاهنامه، نام خردمندی ایرانی، وزیر و راهنمای لهراسپ و گشتاسپ پادشاهان کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جاماسب
تصویر جاماسب
(پسرانه)
وزیر گشتاسب که با دختر زرتشت ازدواج کرد، جاماسپ، نام خردمندی ایرانی وزیر و راهنمای لهراسپ و گشتاسپ پادشاهان کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جالینوس
تصویر جالینوس
(پسرانه)
نام پزشکی یونانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جاسم
تصویر جاسم
(پسرانه)
عامیانه قاسم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جارالل
تصویر جارالل
(پسرانه)
لقب زمخشری دانشمند معروف در قرن پنجم و ششم که استاد سفیر حدیث نحو لغت و علوم بلاغی بود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جابر
تصویر جابر
(پسرانه)
ظالم، ستمگر، نام شیمیدانی معروف و شاگرد امام جعفر صادق (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جابان
تصویر جابان
(پسرانه)
سردار ایرانی یزدگرد، نام سردار ایرانی در سده دوم یزدگردی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جاهد
تصویر جاهد
(پسرانه)
کوشا، ساعی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جاوید
تصویر جاوید
(پسرانه)
پایدار، همیشگی، همیشگی، ابدی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانیار
تصویر جانیار
(پسرانه)
یاری دهنده جان، نام مورخی از مردم بخارا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانی
تصویر جانی
(پسرانه)
جاندار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانوشیار
تصویر جانوشیار
(پسرانه)
جانوسیار، نام وزیر دارای داراب در زمان اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانوسیار
تصویر جانوسیار
(پسرانه)
جانوشیار، نام وزیر دارای داراب در زمان اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانلی
تصویر جانلی
(پسرانه)
جان (فارسی) + لی (ترکی) جاندار، زنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانعلی
تصویر جانعلی
(پسرانه)
جان (بلند مرتبه) + علی (عربی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جایزه
تصویر جایزه
پاداش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جایز
تصویر جایز
روا، پسندیده، شایسته
فرهنگ واژه فارسی سره