جدول جو
جدول جو

معنی ثکن - جستجوی لغت در جدول جو

ثکن
(ثُ)
راه راست، شاه راه
لغت نامه دهخدا
ثکن
(ثُ کَ)
جمع واژۀ ثکنه
لغت نامه دهخدا
ثکن
(ثَ کَ)
ثکن طریق، میانۀ راه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لکن
تصویر لکن
ولی، اما، لیکن، ولیکن، ولیک، لیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آکن
تصویر آکن
آکندن، پسوند متصل به واژه به معنای ا کننده مثلاً پشم آکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکن
تصویر شکن
شکستن، پسوند متصل به واژه به معنای شکننده مثلاً صف شکن، لشکرشکن، چین و چروک و تای پارچه، پیچ و خم زلف، شکنج
شکن در شکن: پیچ در پیچ، پر پیچ و تاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکن
تصویر چکن
نوعی زردوزی و بخیه دوزی، پارچۀ زردوزی شده، جامۀ زربفت، برای مثال خروه وار سحرخیز باش تا سر و تن / به تاج لعل و قبای چکن بیارایی (کمال الدین اسماعیل - ۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکن
تصویر رکن
جزء بزرگ تر و قوی تر از هر چیز، عضو عمده، کنایه از بزرگ و شریف و رئیس قوم، امر عظیم، پایه، ستون، آنچه به آن قوت می گیرند و تکیه می کنند، پایه و ستون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکن
تصویر سکن
آرمیدن، جای گرفتن در خانه، ساکن شدن، آنچه به آن انس گیرند و آرامش پیدا کنند، آرامش
فرهنگ فارسی عمید
(ثُ نَ)
مرکز جند. میانه و مرکز اجناد بر رایات، مجتمع جند بر لواء و علم قائد خویش. مؤلف تاج العروس از المحکم نقل میکند که کلمه فارسی است و جمع واژۀ عربی آن ثکن است، گروهی از کبوتران و مرغان، گردن بند، حمیل، رایت. علامت، قبر، چاه آتش، مغاکچه، نیت ایمان با کفر. (منتهی الارب) ، پاره ای پشم که بر گردن شتر آویزند، میانۀ لشکر
لغت نامه دهخدا
تصویری از رکن
تصویر رکن
جز اعظم هر شیی، کرانه هر چیزی، امر بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
وکون:، جمع وکن، لانه ها آشیانه ها آشیانه لانه نشیم آشیانه مرغ جمع وکن جمع وکنه جمع وکن جمع وکنه: (لرز لرزانده غضنفر در عرین ترس ترسنده عقاب اندر وکن) (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکن
تصویر لکن
ولیک، ولیکن، ولکن، ولی، اما، لیک، حرفیست که برای تدارک چیزی آرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فکن
تصویر فکن
ستیهیدن در دروغ پا فشاری در دروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکن
تصویر عکن
جمع عکنه، سورنجان ها
فرهنگ لغت هوشیار
سختیدن سخت شدن، ستبرا، سختی -1 ستبر و سخت گردیدن ثخونت، ستبرنا ستبرا ستبری، قطر ضخامت کلفتی، غلظت، سختی، جمع ثخین
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه از مردم حیله های مختلف پول و مال استخراج کند. کسی که دیگران را استثمار کند. کسی که کثیر الجماع باشد آنکه بسیار جماع کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثدن
تصویر ثدن
بویناکی بو گرفتن گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکن
تصویر زکن
تیزهوش زیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکن
تصویر چکن
نوعی از کشیده و زر کش دوزی و بخیه دوزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثکل
تصویر ثکل
از دست دادن فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثرن
تصویر ثرن
رنجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمن
تصویر ثمن
بها، قیمت، ارزش هشت یک گرفتن، هشتم شدن هشت یک گرفتن، هشتم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکن
تصویر پکن
ارزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکن
تصویر سکن
ساکن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکن
تصویر شکن
چین و شکن و تا، چین اندام و جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکن
تصویر پکن
((پَ کَ))
ارزن، گیاهی از تیره گندمیان دارای ساقه های کوتاه و دانه های ریز، دانه های آن را بیشتر به طیور می دهند، غالباً بعد از برداشت حاصل جو و گندم کاشته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثمن
تصویر ثمن
((ثَ مَ))
بها، نرخ، جمع اثمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثمن
تصویر ثمن
((ثَ مَ ر ِ))
هشت یک، یک هشتم (18). سه تسو، جمع اثمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثکل
تصویر ثکل
((ثَ))
مصیبت از دست دادن فرزند، گم کردن دوست، فرزند مردگی، مرگ، هلاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثخن
تصویر ثخن
((ثِ خَ))
ستبر و سخت گردیدن، ستبری، ضخامت، کلفتی، غلظت، سختی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چکن
تصویر چکن
((چِ کَ یا کِ))
نوعی زرکش دوزی و بخیه دوزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رکن
تصویر رکن
((رُ کْ))
پایه، ستون، جزو بزرگتر و قوی تر از هر چیز، حجرالاسود، سنگی که به دیوار کعبه نصب است و حاجیان آن را هنگام طواف لمس می کنند، جمع ارکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکن
تصویر سکن
((سَ))
قوت، خورش، جمع اسکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رکن
تصویر رکن
پایه، ستون
فرهنگ واژه فارسی سره