جدول جو
جدول جو

معنی آکن

آکن
آکندن، پسوند متصل به واژه به معنای ا کننده مثلاً پشم آکن
تصویری از آکن
تصویر آکن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آکن

آکن

آکن
مخفف آکننده، و از آن کلماتی مرکب توان کرد، چون پشم آکن، قزاکن، جوزآکن، سحرآکن، آنکه پشم، قز، جوز، و سحر آکند
لغت نامه دهخدا

بکن

بکن
آنکه از مردم حیله های مختلف پول و مال استخراج کند. کسی که دیگران را استثمار کند. کسی که کثیر الجماع باشد آنکه بسیار جماع کند
فرهنگ لغت هوشیار

آون

آون
رشته ای که خوشه های انگور و دیگر میوه ها را بدان بندند و از سقف آویزند تا فاسد نشود، هر چیز آویخته معلق، جسم وزینی که حول محوری ثابت حرکت کند مانند پاندول ساعت. یا آونگ الکتریکی (برقی) آلتی است مشکل از گلوله ای سبک وزن (مغزنی آقطی) که بنخی ابریشمین آویخته است پاندول الکتریک
فرهنگ لغت هوشیار

آگن

آگن
آگندنی باشد مثل آنچه در جامه و لحاف و بالش کنند از پنبه و پشم و غیره، آگننده. حشو آکنه آکنش، در کلمات مرکببمعنی آلود (آلوده) مرصع انباشته مانند و گونه دارا و صاحب اندود (اندوده) آید: زهر آگین گوهر آگین عقیق آگین طلسم آگین عشرت آگین زرآگین
فرهنگ لغت هوشیار

آکنه

آکنه
آنچه از پشم و پنبه و لاس و پر جز آن میان ابره و آستر قبا و لحاف و نهانین و مانند آن کنند حشو آکین
فرهنگ لغت هوشیار