- ثقوب
- درخشیدن ستاره و بمعنی آتشگیره هم گویند
معنی ثقوب - جستجوی لغت در جدول جو
- ثقوب
- جمع ثقب، سوراخ ها
- ثقوب ((ثَ))
- هیمه خشک و کوچک که با آن آتش افروزند، آتشگیر
- ثقوب ((ثُ))
- شعله ور شدن آتش، روشن شدن ستاره، نافذ رای گردیدن
- ثقوب
- نافذرای گردیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سوراخ شده، سوراخ دار
سوراخدار
زن نازا، زی مرده (گویش گیلکی)
سرخ سیر از رنگ ها
آتش افروزینه
تلخه (خلط صفرا)
جمع ثرب، چادر پیه ها چربی های اندرونه چربی ها
جمع شقب، گاباره ها شکاف های کوه
جانشین شایسته
سوراخ کننده
جامه، لباس
سوراخ کردن، بلند پریدن
سوراخ کردن، سوراخ، رخنه
ثقبه ها، روزن های خانه، جمع واژۀ ثقبه
گریختن، نزدیک آمدن از واژگان دوپهلو، زمین کندن چوژه جوجه
جامه، لباس، پوشاک
ثوب مشطب: جامۀ خط دار
ثوب مشطب: جامۀ خط دار