جدول جو
جدول جو

معنی ثقوب - جستجوی لغت در جدول جو

ثقوب
نافذرای گردیدن
تصویری از ثقوب
تصویر ثقوب
فرهنگ فارسی عمید
ثقوب
(تَ سَلْ لُ)
ثقابت. ثقب، روشن شدن ستاره، افروخته شدن، دمیدن بوی، نافذ رای گردیدن، بسیارشیر شدن شتر. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
ثقوب
(ثَ)
آتش افروزینه. آتش گیره. هیمۀ خرد که به آن آتش برافروزند. ج، ثقب
لغت نامه دهخدا
ثقوب
(ثُ)
جمع واژۀ ثقب
لغت نامه دهخدا
ثقوب
درخشیدن ستاره و بمعنی آتشگیره هم گویند
تصویری از ثقوب
تصویر ثقوب
فرهنگ لغت هوشیار
ثقوب
جمع ثقب، سوراخ ها
تصویری از ثقوب
تصویر ثقوب
فرهنگ فارسی معین
ثقوب
((ثُ))
شعله ور شدن آتش، روشن شدن ستاره، نافذ رای گردیدن
تصویری از ثقوب
تصویر ثقوب
فرهنگ فارسی معین
ثقوب
((ثَ))
هیمه خشک و کوچک که با آن آتش افروزند، آتشگیر
تصویری از ثقوب
تصویر ثقوب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثقاب
تصویر ثقاب
سوراخ کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثقوب
تصویر مثقوب
سوراخ شده، سوراخ دار
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
سوراخ دار. (آنندراج). سوراخ شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سفته. سوراخ کرده. سوراخ شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
تلخه. (منتهی الارب). مرّه. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(ثُ قَ)
راهی است به برسوی ثعلبیه بطرف شام. (از مراصد الاطلاع 104)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
بسیار سرخ، ناقۀ بسیارشیر
لغت نامه دهخدا
(ثُقْ وَ)
کاسۀ سفالین. سکره. سکوره. ج، ثقوات. رجوع به ثفوه شود
لغت نامه دهخدا
(ثِ)
آتش افروزینه. ج، ثقب
لغت نامه دهخدا
(ثَقْ قا)
سنبا. سنبنده، سقاب الأکتاف، هویه. سنبا. لقب شاپور ذوالأکتاف
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
بسیار عیب کننده مردم. ج، ثلب
لغت نامه دهخدا
(خَ)
برگ سبز برآوردن بعد برگ خشک. (از منتهی الارب) ، نکاح کردن بعد مردن یا طلاق آن. (از منتهی الارب) ، بر پاشنه زدن. (دهار) ، خلیفۀ کسی شدن. (از منتهی الارب). از پی درآمدن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). جانشین کسی شدن و پس از او آمدن. (از اقرب الموارد). عقب. عاقبه. و رجوع به عقب و عاقبه شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
مرد دانا و ماهر در هر کار
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حقبه. (از منتهی الارب). رجوع به حقبه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پوست بشدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پوست برکنده شدن جایها از سر کسی: تقوب من رأسه مواضع،ای تقشر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، چیزی از بن برکنده شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شکافته شدن خایۀ مرغ. (تاج المصادر بیهقی). شکافته شدن بیضه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، مغاکی گردیدن زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برهنه شدن مواضعی از زمین از درخت و گیاه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ سَلْ لُ)
افروخته شدن آتش. روشن شدن
لغت نامه دهخدا
(سُ)
جمع واژۀ سقب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به سقب شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
آنکه نائب پیشین خود باشد در امور خیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
جمع واژۀ ثرب
لغت نامه دهخدا
تصویری از عقوب
تصویر عقوب
جانشین شایسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقوب
تصویر شقوب
جمع شقب، گاباره ها شکاف های کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثروب
تصویر ثروب
جمع ثرب، چادر پیه ها چربی های اندرونه چربی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقاب
تصویر ثقاب
آتش افروزینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقیب
تصویر ثقیب
سرخ سیر از رنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقوب
تصویر رقوب
زن نازا، زی مرده (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثقوب
تصویر مثقوب
سوراخدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعوب
تصویر ثعوب
تلخه (خلط صفرا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثقوب
تصویر مثقوب
((مَ))
سوراخ شده، دارای ثقبه
فرهنگ فارسی معین