جدول جو
جدول جو

معنی ثقالت - جستجوی لغت در جدول جو

ثقالت
سنگین شدن، گران شدن، گرانی، سنگینی
تصویری از ثقالت
تصویر ثقالت
فرهنگ فارسی عمید
ثقالت
(تَ سَلْ لُ)
ثقل. گران شدن. سنگین گشتن. گرانی. سنگینی. مقابل خفت
لغت نامه دهخدا
ثقالت
گران شدن، سنگینی
تصویری از ثقالت
تصویر ثقالت
فرهنگ لغت هوشیار
ثقالت
((ثَ لَ))
سنگین شدن، گران شدن
تصویری از ثقالت
تصویر ثقالت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثقلت
تصویر ثقلت
سنگینی، گرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقات
تصویر ثقات
ثقه ها، اعتمادها، اعتقادها، جمع واژۀ ثقه،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقال
تصویر ثقال
ثقیل ها، گرانها، سنگین ها، جمع واژۀ ثقیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قالت
تصویر قالت
سخن، گفتار، سخن شایع میان مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقافت
تصویر ثقافت
فرهنگ، بهره مندی از علم، ادب و تربیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقابت
تصویر ثقابت
استواری، محکمی، استحکام، محکم کاری، استقامت، ثبات، اطمینان
پایداری، استحکام، صلابت، قوام، تأثّل، رصانت، اتقان، اشتداد، رستی، جزالت، ثبوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صقالت
تصویر صقالت
زدودگی و جلا
فرهنگ فارسی عمید
(ثِ)
جمع واژۀ ثقیل. و ثقال و یقال: هو من ثقال الناس و من ثقلائهم
لغت نامه دهخدا
(تَ سَلْ لُ)
ثقف. ثقف. زیرکی. زیرک و سبک روح و چست و چالاک گردیدن. زیرک و استاد شدن، سخت استوار شدن
لغت نامه دهخدا
(ثِ لَ)
گرانی. سنگینی
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
گفتار. (غیاث). مقاله. سخن. گفتار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
هرکه حجت خواهدت آری جوابش تیغ تیز
حجت ار تیغ است و بس درس و مقالت چیست پس.
ناصرخسرو.
بانوسخنان او کهن گشت
آن شهره مقالت کسائی.
ناصرخسرو.
مقصود از تحریر این رسالت و تقریر این مقالت اظهار فضل نیست. (چهارمقاله ص 135). و عدت و آلت در ترتیب و تمشیت این مقالت بر مدد آسمانی امید می دارد. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 5). و من بر گوشه ای از آن هنگامه و بر طرفی از آن مقامه متفکر آن مقالت و متحیر آن حالت بودم. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 17). چون این گفت به سمع جمع رسید و هر یکی این مقالت بشنید زبان هر یک به اجابت اعلام استقبال کرد. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 38).
هم ز بخت است کز مقالت من
همه عالم غرائب و غرر است.
خاقانی.
مقالتهای حکمت باز کرده
سخنهای مضاحک ساز کرده.
نظامی.
، گفتگو: او (طغان) جوابی نالایق داد و آن مقالت به مجادلت کشید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 29). اگر آنچه حسن سیرت توست بخلاف آن تقریر کنند و در معرض خطاب پادشاه آیی آن حالت که را مجال مقالت باشد... (گلستان)، مشاجره. مجادله: ازغایت حماقت و فرط جهالت سخنهایی که مادۀ وحشت و سرمایۀ مقالت بود می گفته... (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 218).
- مقالت کردن، گفتگو کردن. مجادله کردن. مشاجره کردن: روزی در میان جشنی با یک پسر از پسران مقالتی کرد هم در مجلس او را چنان بر زمین انداخت که باز برنخاست. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 29).
، بخشی از کتاب. فصلی از کتاب: پس این کتاب مشتمل است بر چهار مقالت اول در ماهیت علم دبیری و... (چهارمقاله ص 19). پس در سر هر مقالتی از حکمت آنچه بدین کتاب لایق بود آورده شد و بعد از آن ده حکایت طرفه از نوادر آن باب و از بدایع آن مقالت که آن طبقه را افتاده باشد آورده آمد. (چهارمقاله ص 19). پس بدین حکایت این مقالت را ختم کنیم والسلام. (چهارمقاله ص 41)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
جمع واژۀ مقلته. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مقلته شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
صیقل کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : جوهر مظلم او در صقالت و صفوت بحدی می کشد که عکس نمای محاسن و صورکم فاحسن صورکم می گردد. (سندبادنامه ص 52)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برانداختن بیع. (ناظم الاطباء). فسخ کردن. اقاله. مأخوذ از قیل، فسخ بیع نمودن و برانداختن بیع. (آنندراج) (غیاث اللغات) :
ما را دگر معامله با هیچکس نماند
بیعی که بی حضور تو کردیم اقالت است.
سعدی.
لغت نامه دهخدا
(تَ سَلْ لُ)
ثقوب، افروخته شدن آتش. (تاج المصادر بیهقی). و بسیار سرخ گردیدن، روشن شدن ستاره، دمیدن بوی، ثقبت الناقه، بسیارشیر گردید اشتر ماده، ثقب رأیه، رای او نافذ گردید
لغت نامه دهخدا
جمع ثقه، استوانان جمع ثقه معتمدان اشخاص مورد اطمینان. یا علم ثنات و ضعفااز رواه حدیث. مهمترین شعبه علم رجال است و بدان معرفت صحت و سقم حدیث حاصل آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قالت
تصویر قالت
گفتار قال، قال مقابل حال: و قالت و حالت آن بنده همه کرامات گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقاله
تصویر ثقاله
سنگینی گرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقافت
تصویر ثقافت
زیرکی، چالاکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقابت
تصویر ثقابت
افروخته شدن آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقال
تصویر ثقال
زن فربه، گران سرین، آرمیده، آهسته، شتر کندرو
فرهنگ لغت هوشیار
رخت، کالا، پینکی پیش درآمد خواب، سنگینی خوراک، سنگینی گرانی سنگینی. گرانی، گرانی طعام، پینکی نعاس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقالت
تصویر اقالت
بهم زدن فسخ کردن بیع بر هم زدن معامه، بخشیدن، گذشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صقالت
تصویر صقالت
صیقل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صقالت
تصویر صقالت
((ص لَ))
صیقل خوردگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقالت
تصویر اقالت
((اِ لَ))
بر هم زدن، فسخ کردن معامله با رضایت، بخشیدن، گذشت، اقاله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقلت
تصویر ثقلت
((ثَ قَ لَ))
گرانی، گرانی طعام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقال
تصویر ثقال
((ثَ فَ))
شتر آهسته رو، زن فربه کفل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقات
تصویر ثقات
((ثَ))
جمع ثقه، معتمدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقافت
تصویر ثقافت
((ثَ فَ))
زیرک و چالاک شدن، استاد و ماهر شدن
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ
دیکشنری اردو به فارسی