جدول جو
جدول جو

معنی ثفال - جستجوی لغت در جدول جو

ثفال(ثُ)
سنگ زیرین آسیا. سنگ زیرین دستاس
لغت نامه دهخدا
ثفال(ثَ)
اشتر دیررو و کاهل. گران رو از شتران و جز آن، ابریق. ج، ثفل
لغت نامه دهخدا
ثفال(ثَ)
سنگ زیرین آسیا، ابریق، سفره ای که زیر دستاس باز افکنند. آسیاروب. ج، أثفله
لغت نامه دهخدا
ثفال
سنگ زیرین آسیا
تصویری از ثفال
تصویر ثفال
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هفال
تصویر هفال
(پسرانه)
رفیق (نگارش کردی: هها)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سفال
تصویر سفال
ظرف گلی که در کوره پخته شده باشد مانند کاسه، کوزه و امثال آن ها، پوست دانه از قبیل پوست پسته، فندق، گردو و بادام، برای مثال تو مغز میوۀ خوش و شیرین همی خوری / وایشان سفال بی مزه و برگ می چرند (ناصرخسرو - ۴۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفال
تصویر سفال
پست شدن، کم قدر شدن، فرومایگی و پستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قفال
تصویر قفال
قفل ساز، قفل گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفال
تصویر کفال
نوعی ماهی خوراکی و استخوانی که در دریای خزر زیست می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثمال
تصویر ثمال
پشت وپناه، فریادرس، ویژگی کسی که به امور مردم می پردازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفال
تصویر تفال
فال زدن، فال نیک زدن و به شگون خوب گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقال
تصویر ثقال
ثقیل ها، گرانها، سنگین ها، جمع واژۀ ثقیل
فرهنگ فارسی عمید
(ثِ)
جمع واژۀ ثقیل. و ثقال و یقال: هو من ثقال الناس و من ثقلائهم
لغت نامه دهخدا
(ثُفْ فا)
به لغت عبرانی اسم خردل سفید و حرف بابلی است. رشاد. حب الرشاد. تخم سپندان. سپندان خرد. سپندان خوش. سپندان سپید. پاسپندان گنده. تخم تره تیزک است و استرخای جمیع اعضاء را نافع است. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(ثَفْ فا)
پاردم گر
لغت نامه دهخدا
(فِ)
نعت فاعلی از ثفل، سرگین، آنچه بتک نشیند از هرچیز
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
زنی ثقال، زنی گران سرین و فربه، بعیری ثقال، شتری آهسته رو
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
حثفله
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ تَ)
اثفال شراب، درد افکندن شراب. دردگین شدن شراب، گران شدن. (تاج المصادر) ، گرانبار شدن، بار دادن بر کسی. (منتهی الارب) ، گران شدن آبستن. (زوزنی) : اثقلت المراءه، گران و ظاهر شد آبستنی او. (منتهی الارب). سنگین شدن زن آبستن، اثقال مرض کسی را، سست و گران ساختن بیماری او را. سنگین شدن مرض او. وهمچنین است اثقال نوم و لوم کسی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سفال
تصویر سفال
پست شدن معروفست که ریزه کوزه سبوی شکسته باشد، گل رس پخته
فرهنگ لغت هوشیار
فال زدن جتک مرواک آب دهن که از اثر مزه چیزی بهم رسد آب دهن تف خدو کفک. فال زدن، فال شناسی فال اندازی فال گویی، فال فال نیک شگون، جمع تغالات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثافل
تصویر ثافل
ته نشین شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفال
تصویر نفال
جمع نفل، دهش ها، پروه ها، غنیمت ها
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از انواع ماهیها که در سالهای اخیر در بحر خزر به تکثیر آن پرداخته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تفال (آنندراج و لاروس این هر دو واژه را تازی دانسته اند در فرهنگ معین تفال و تفاله هر دو پارسی است) پارسی تازی گشته: تف خدو، کف کفک، لای خشک، جمع طفل، ناز پرورد گان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمال
تصویر ثمال
فریاد رس پناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلال
تصویر ثلال
هلاک، هلاکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقال
تصویر ثقال
زن فربه، گران سرین، آرمیده، آهسته، شتر کندرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفال
تصویر جفال
کف شیر، پشت انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفال
تصویر تفال
((تُ))
آب دهن که از اثر مزه چیزی به هم رسد، تف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفال
تصویر سفال
((سَ))
پست شدن، بی قدر گشتن، پستی، دنائت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفال
تصویر سفال
((سُ یا س))
گل پخته، هرچیز که از گل ساخته باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفال
تصویر سفال
((سُ))
پوست گردو، پسته، بادام، فندق و پوست انار خشک
فرهنگ فارسی معین
((کَ))
یکی از انواع ماهی ها که در سال های اخیر در بحر خزر به تکثیر آن پرداخته اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقال
تصویر ثقال
((ثَ فَ))
شتر آهسته رو، زن فربه کفل
فرهنگ فارسی معین