جدول جو
جدول جو

معنی ثغور - جستجوی لغت در جدول جو

ثغور
ثغرها، دندان های جلو دهان، مرزها، سرحدّات، حدود، جمع واژۀ ثغر
تصویری از ثغور
تصویر ثغور
فرهنگ فارسی عمید
ثغور
(ثُ)
نام آن قسمت از بلاد شام است که نزدیک بقلمرو روم بوده. (مفاتیح العلوم). و آنرا ثغورالروم نیز گفته اند. (الجماهرص 48) ، ثغورالجزیره. نام شهرهائی و شهرکهائی است ثغر بر روی رومیان و از شامند ولکن بجزیره باز خوانند و از آنهاست، سمیساط. سنجه. منصور. قورس ؟ ملطیه. مرعش. جذب ؟ هارونی. بیاس. کبیس. کمرینا؟ مصیصه. عین زربه. اذنه. طرسوس. اولاس. (حدود العالم)
قلعه ای است به یمن حمیر را
لغت نامه دهخدا
ثغور
(ثُ)
جمع واژۀ ثغر. پیشینیان (از دندان) ، سرحدها ودربندها میان کفر و اسلام: که بدیشان خللها را دریابد و ثغور را استوار کند. (تاریخ بیهقی).
بوم چالندر است مرتع من
مار و رنگم در این نقاب و ثغور.
مسعود سعد (دیوان ص 268).
و نان پارۀ او به دیگری از بندگان دولت دادن که به کفایت امور و سد ثغور و موافقت جمهور قیام نماید. (ترجمه تاریخ یمینی 58)
لغت نامه دهخدا
ثغور
جمع ثغر: دندانها دندانهای پیشین، جمع ثغر. سرحدها مرزها در بندها (مخصوصا بین مسلمانان و کافران)
فرهنگ لغت هوشیار
ثغور
((ثُ))
جمع ثغر، دندان ها، دندان های پیشین، سرحدها، مرزها
تصویری از ثغور
تصویر ثغور
فرهنگ فارسی معین
ثغور
بندها، حدود، مرزها، اسنان، ثنایا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثبور
تصویر ثبور
هلاک شدن، هلاکت، گفتن واویلا یا واهلاکا
فرهنگ فارسی عمید
(تَ وَطْ طُءْ)
شغر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شغر شود
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
جای ترس از رخنه های شهرها
لغت نامه دهخدا
(اِ)
افتادن پروین و دلیل باران گردیدن. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). فرورفتن پروین و برانگیختن باران و دلیل بودن آن بر باریدن آن. (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
یکی از نواحی طائف است. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(یُ)
یغر. از مصدر یغورماق (خمیر کردن) ترکی. در تداول عامه، ستبر و عظیم الجثه (از لحاظ تشبیه به خمیر ورآمده). و رجوع به یغر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ سَوْ وُ)
ثور. رجوع به ثور شود. (معنی مصدری)
لغت نامه دهخدا
(اُ غُرْ)
اغر. شگون. آغال. فال. (یادداشت مؤلف). رجوع به آغال و اغال شود.
- اغور بخیر، وقتت خوش.
- بداغور، شوم. بدآغال.
- خوش اغور، خوش آغال. میمون. خجسته. (یادداشت بخط مؤلف) ، اغیاء السحاب، بر جای ایستادن ابر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
گودتر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ رُ)
درآمدن در خانه، درآمدن بر کسی. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
چشم دور فروشدن. (تاج المصادر بیهقی). چشم به گودی فروشدن: تغور ظاهر العین، دخل فی الرأس. (از ذیل اقرب الموارد) ، به غور آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
کمیز انداختن سگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، باران ریختن ابر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برجهیدن خون از رگ. برجستن آب از درز مشک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
جمع واژۀ ثرّه
لغت نامه دهخدا
(فَ)
سرکوهی که بالاق، بلعام را به آنجا آوردتا بنی اسرائیل را لعنت نماید. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
نام یکی از پادشاهان اشکانی است. نام صحیح او پاکر است و مورخین شرقی این اسم رامختلف نوشته اند: فقور، فغور، افقور و غیره. (ایران باستان تألیف پیرنیا ص 2348). رجوع به فغفور شود
لغت نامه دهخدا
(شُ)
پوست گاو، شاخ گاو، شغال، شغار و راسو. (ناظم الاطباء). ممکن است که در این معنی مصحف سغر و سغور (صورتی از سغر، اسغر) باشد، حرام و هرچیز که در شرع از آن نهی کرده باشند. ضد شغاد، قدری، برخی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دندان فتاده. (مهذب الاسماء). کودکی که دندان شیر او بیفتد. (آنندراج) (از منتهی الارب). کودک دندان افتاده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دهان صدمه خورده و کوفته شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شتر مادۀ دراز که چون خواهند بر وی سوار شوند پای خود را بردارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
هلاکی. عذاب، زیان. خسران، بازداشتن، زیان کشیدن، هلاک گردیدن، هلاک گردانیدن. هلاک کردن کسی را، رسیدن سختی و بدی، واهلاکا گفتن. (غیاث). ویل ! وای !:
بانگ میزد واثبورا واثبور
همچو جان کافران در قعر گور.
مولوی.
آن چنان کاندر زمستان مردعور
او همی لرزید و میگفت ای ثبور.
مولوی.
، مولوی در شعر ذیل ترکیب نان ثبور را بمعنی حق ناشناس آورده است:
از برای آب جو خصمش شدند
آب کور و نان ثبور ایشان بدند.
، زفیر. زفره
لغت نامه دهخدا
از یوغور ماق: ترکی زمخت نا هنجار ستبر گنده ستبیر و عظیم الجثه (از لحاظ تشبیه به خمیرورآمده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغور
تصویر اغور
گودتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جغور
تصویر جغور
قلیه جگر گوسفند که در روغن تف دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثرور
تصویر ثرور
پرشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبور
تصویر ثبور
زیان، خسران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغور
تصویر بغور
فرو فرستاره، بارش پیاپی، زرد شدن گیاه از باران بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبور
تصویر ثبور
((ثُ بُ))
بازداشتن، هلاک کردن، زیان کشیدن، هلاک گردیدن، عذاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغور
تصویر اغور
((اُ))
برکت، شگون، اغر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یغور
تصویر یغور
((یُ))
بزرگ، درشت، بدشکل
فرهنگ فارسی معین
لاغر اندام و بلند قد
فرهنگ گویش مازندرانی
با دقّت
دیکشنری اردو به فارسی