معنی اغور - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با اغور
اغور
- اغور
- اُغُر. شگون. آغال. فال. (یادداشت مؤلف). رجوع به آغال و اغال شود.
- اغور بخیر، وقتت خوش.
- بداغور، شوم. بدآغال.
- خوش اغور، خوش آغال. میمون. خجسته. (یادداشت بخط مؤلف) ، اغیاء السحاب، بر جای ایستادن ابر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
احور
- احور
- سیه چشم آهو چشم، اورمزد (مشتری) سیاه چشم دارای چشمی مانند چشم آهو تمام سیاه آنکه سپیده چشم وی سخت سپید بود و سیاهی سخت سیاه: مونث حوراءجمع حور
فرهنگ لغت هوشیار
ثغور
- ثغور
- جمع ثغر: دندانها دندانهای پیشین، جمع ثغر. سرحدها مرزها در بندها (مخصوصا بین مسلمانان و کافران)
فرهنگ لغت هوشیار