درداب، شمامه، دستنبویه، کچری، و بلغت اهل شام شمام خوانند و به فارسی دستنبو و به اصفهانی دستنبویه، (اختیارات بدیعی)، و آن نوعی از خربزۀکوچک است در نهایت خوش خط و خالی و خوش بوئی بوئیدن آن دماغ را گرم کند و سده بگشاید، (برهان قاطع)
درداب، شمامه، دستنبویه، کچری، و بلغت اهل شام شمام خوانند و به فارسی دستنبو و به اصفهانی دستنبویه، (اختیارات بدیعی)، و آن نوعی از خربزۀکوچک است در نهایت خوش خط و خالی و خوش بوئی بوئیدن آن دماغ را گرم کند و سُده بگشاید، (برهان قاطع)
جمع واژۀ تغییر: هر کس که بر تصاریف ایام و تغاییر ازمان صبرکند بسی گردنکشان را اسیر مقود مذلت و مهانت بیند وبسیار اسیران را در کنف امن و راحت یابد. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 430). رجوع به تغییر شود
جَمعِ واژۀ تغییر: هر کس که بر تصاریف ایام و تغاییر ازمان صبرکند بسی گردنکشان را اسیر مقود مذلت و مهانت بیند وبسیار اسیران را در کنف امن و راحت یابد. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 430). رجوع به تغییر شود
آنچه برگردانیده شود از نهال خرما و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنچه برگردانیده شود از نهال خرما و جز آن بجای اصلی که در آن کاشته شود و در حدیث آمده: و ینبتون کما تنبت التغاریز. (از اقرب الموارد). و واحد آن تغریز است. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
آنچه برگردانیده شود از نهال خرما و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنچه برگردانیده شود از نهال خرما و جز آن بجای اصلی که در آن کاشته شود و در حدیث آمده: و ینبتون کما تنبت التغاریز. (از اقرب الموارد). و واحد آن تغریز است. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
جمع واژۀ دقرار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به دقرار شود، جمع واژۀ دقراره. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به دقراره شود، جمع واژۀ دقروره. (منتهی الارب). رجوع به دقروره شود، جمع واژۀ دقرور. (منتهی الارب). رجوع به دقرور شود
جَمعِ واژۀ دِقرار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به دقرار شود، جَمعِ واژۀ دِقراره. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به دقراره شود، جَمعِ واژۀ دُقروره. (منتهی الارب). رجوع به دقروره شود، جَمعِ واژۀ دُقرور. (منتهی الارب). رجوع به دقرور شود
جمع واژۀ قاروره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بمعنی شیشه ها. (آنندراج) : و یطاف علیهم بآنیه من فضه و اکواب کانت قواریرا. قواریرا من فضه قدروها تقدیرا. (قرآن 15/76-16) ، بول ها و شاش ها، حقه های باروت. رجوع به قاروره شود. - قواریرالنفط، از ابزار و سلاح جنگ است و آن ظرفی است که در آن نفت کنند و بسوی قلعه ها و حصارها پرتاب نمایند تا آنها را بسوزانند. نفاطه. (از صبح الاعشی ج 2 ص 138). رجوع به تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 1 ص 162 شود
جَمعِ واژۀ قاروره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بمعنی شیشه ها. (آنندراج) : و یطاف علیهم بآنیه من فضه و اکواب کانت قواریرا. قواریرا من فضه قدروها تقدیرا. (قرآن 15/76-16) ، بول ها و شاش ها، حقه های باروت. رجوع به قاروره شود. - قواریرالنفط، از ابزار و سلاح جنگ است و آن ظرفی است که در آن نفت کنند و بسوی قلعه ها و حصارها پرتاب نمایند تا آنها را بسوزانند. نفاطه. (از صبح الاعشی ج 2 ص 138). رجوع به تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 1 ص 162 شود
جمع نحریر، دانش پژوهان نیکدانان جمع نحریر: وچون صاحب هنری بمعرفت شعرشهرت یافت وبنزدیک نحاریر سخنوران بنقدشعرمحکوم علیه شدومشار الیه گشت سخن او رادرردوقبول هرلفظ ومعنی که گویدنش صریح شناسند
جمع نحریر، دانش پژوهان نیکدانان جمع نحریر: وچون صاحب هنری بمعرفت شعرشهرت یافت وبنزدیک نحاریر سخنوران بنقدشعرمحکوم علیه شدومشار الیه گشت سخن او رادرردوقبول هرلفظ ومعنی که گویدنش صریح شناسند