نوعی از بازیچه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). بازیچه. و واحد ندارد. (آنندراج). بازیچه ای است کودکان عرب را ولی مفرد ندارد. مانند: شعابیب. (از اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ شُعرورَه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شعروره شود، جَمعِ واژۀ شُعرور. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ شعرور به معنی بادرنگ ریزه. (آنندراج). قثاء صغیر است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). قثاء بری صغیر است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به قثاء وشعروره شود، پراکندگان و آن جمعی است بی واحد. (یادداشت مؤلف) : ذهبوا شعاریر بقذان او بقند حره، یعنی: رفتند پریشان و متفرق مانند مگسان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). لعبنا شعاریر قذه قذه قذان قذان ممنوعات، یعنی بازی کردیم ما متفرق و پراکنده و این کلام را کودکان تازی گویند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
شَعائِر. عبادتها. (از ناظم الاطباء) ، علامتها. نشانه ها. (فرهنگ فارسی معین) : چه تنفیذ شرایعدین و اظهار طرایق و شعایر حق بی سیاست پادشاه دیندار صورت نبندد. (کلیله و دمنه) ، آداب و رسوم مذهبی یا ملی. (فرهنگ فارسی معین) : شعایر پدران و معارف اجداد حیات و قدرت اقوام را قوام دهد. ملک الشعراء بهار. - شعایر اسلام، هر آن چیز که اسلام بدان استواراست. (ناظم الاطباء). - شعایر مذهبی، مراسم و آیین های مذهبی. - شعایر ملی، آیین و رسوم ملی. آداب و عادات که افراد یک ملت بدان پابندند. ، قربانیها. (ناظم الاطباء). رجوع به شعائر و شعاره شود