جدول جو
جدول جو

معنی ثخب - جستجوی لغت در جدول جو

ثخب(ثَ)
کوهی است به نجد بنی کلاب را و نزدیک آن کوه کان زر و کان مهرۀ سپید است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثیب
تصویر ثیب
زن بی شوهر و بیوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخب
تصویر نخب
نخبه ها، برگزیده ها، برگزیده از چیزها، کنایه از دانایان، باهوش ها، جمع واژۀ نخبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثخن
تصویر ثخن
سفتی، سختی، ستبری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثوب
تصویر ثوب
جامه، لباس، پوشاک
ثوب مشطب: جامۀ خط دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقب
تصویر ثقب
سوراخ کردن، سوراخ، رخنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقب
تصویر ثقب
ثقبه ها، روزن های خانه، جمع واژۀ ثقبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثخذ
تصویر ثخذ
هفتمین گروه از مجموعۀ کلمات مصنوعی حروف ابجد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثرب
تصویر ثرب
چربی، چرب، پیه شکم، پیه رقیقی که معده و روده ها را فرامی گیرد
فرهنگ فارسی عمید
(ثَ)
دهی است به یمامه
لغت نامه دهخدا
(ثُ قَ / ثُ)
جمع واژۀ ثقبه، روزن خانه. سوراخ. ج، ثقوب و اثقب:
چرخ چون گوز شکسته است از آن روز که ماه
چهره چون چهرۀ بادام جبین پر ثقب است.
انوری
لغت نامه دهخدا
(ثُ قُ)
جمع واژۀ ثقبه و ثقوب و ثقاب
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گداختن یخ، هلاک شدن و یا به این معنی تغب به تاء دو نقطه است
لغت نامه دهخدا
(تَ سَ سُ)
نیزه زدن، ذبح کردن
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
آب خوش که در کوهها در آبگیرها مانده باشد. ج، ثغاب، اثغاب، ثغبان، ثغبان
لغت نامه دهخدا
(ثَ غَ)
آبگیر در سایۀ کوه که آب خنک و خوش دارد و آنرا سردابه گویند. بقیۀ آبی که در وادی بماند. ج، ثغاب
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
ابن فروۀ ساعدی. صحابی انصاری است. بعضی نام او را ثقیب گفته اند بر وزن زبیر. وی در غزوۀ احد شهادت یافت واو واقف به انساب انصار بود. رجوع به ثقف... شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثاب
تصویر ثاب
دهان دره کردن، خمیازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثغب
تصویر ثغب
ذبح کردن، نیزه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
سختیدن سخت شدن، ستبرا، سختی -1 ستبر و سخت گردیدن ثخونت، ستبرنا ستبرا ستبری، قطر ضخامت کلفتی، غلظت، سختی، جمع ثخین
فرهنگ لغت هوشیار
بخشی از گروه وات های شماره دار در تازی صورت و جمله هفتم از صور و جمل هفت گانه جمل (ابجد)
فرهنگ لغت هوشیار
زن شوهر دیده که اکنون بی شوهر است بطلاق یا مرگ شوهر، بیوه، مقابل دوشیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثوب
تصویر ثوب
جامه، لباس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلب
تصویر ثلب
سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقب
تصویر ثقب
سوراخ کردن، بلند پریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثرب
تصویر ثرب
سرزنش کردن و بمعنی پیه شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخب
تصویر سخب
جمع سخاب، گلوبند ها بانگ فریاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صخب
تصویر صخب
فغان هنگام شکنجه فغاننده جیغ زننده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نخبه، برگزیدگان کون، دروستگانی، مرد بد دل جمع نخبه: ازنخب ادب و غرردر ولطایف نکت... نصیبی کافی ووافرحاصل کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثوب
تصویر ثوب
((ثُ))
جامه، لباس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثخذ
تصویر ثخذ
((ثَ خِّ))
صورت و جمله هفتم از صور و جمل هفت گانه جمل (ابجد)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثخن
تصویر ثخن
((ثِ خَ))
ستبر و سخت گردیدن، ستبری، ضخامت، کلفتی، غلظت، سختی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقب
تصویر ثقب
((ثَ))
سوراخ کردن، سوراخ، رخنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقب
تصویر ثقب
((ثُ قَ))
جمع ثقبه، سوراخ ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثیب
تصویر ثیب
((ثَ یِّ))
زن بیوه، مرد زن دیده، که اکنون بی زن است، مقابل پسر، عزب
فرهنگ فارسی معین