جدول جو
جدول جو

معنی ثبور - جستجوی لغت در جدول جو

ثبور
هلاک شدن، هلاکت، گفتن واویلا یا واهلاکا
تصویری از ثبور
تصویر ثبور
فرهنگ فارسی عمید
ثبور
(ثُ)
هلاکی. عذاب، زیان. خسران، بازداشتن، زیان کشیدن، هلاک گردیدن، هلاک گردانیدن. هلاک کردن کسی را، رسیدن سختی و بدی، واهلاکا گفتن. (غیاث). ویل ! وای !:
بانگ میزد واثبورا واثبور
همچو جان کافران در قعر گور.
مولوی.
آن چنان کاندر زمستان مردعور
او همی لرزید و میگفت ای ثبور.
مولوی.
، مولوی در شعر ذیل ترکیب نان ثبور را بمعنی حق ناشناس آورده است:
از برای آب جو خصمش شدند
آب کور و نان ثبور ایشان بدند.
، زفیر. زفره
لغت نامه دهخدا
ثبور
زیان، خسران
تصویری از ثبور
تصویر ثبور
فرهنگ لغت هوشیار
ثبور
((ثُ بُ))
بازداشتن، هلاک کردن، زیان کشیدن، هلاک گردیدن، عذاب
تصویری از ثبور
تصویر ثبور
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قبور
تصویر قبور
قبرها، گورها، جمع واژۀ قبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبور
تصویر عبور
شباهنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود
تشتر، تیشتر، ستارۀ صبح، ستارۀ سحر، ستارۀ سحری، کاروان کش، قدر اوّل، شعرا، شعریٰ، شعرای یمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بثور
تصویر بثور
بثرها، جوشها، آبله های ریزه که روی پوست بدن ایجاد می شود، جمع واژۀ بثر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دبور
تصویر دبور
بادی که از سمت مغرب بوزد، باد غربی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبور
تصویر عبور
گذر کردن از جایی یا راهی، راه پیمودن، گذشتن
عبور و مرور: آمد و رفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثبوت
تصویر ثبوت
استواری، محکمی، استحکام، محکم کاری، استقامت، ثبات، اطمینان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبور
تصویر زبور
کتاب آسمانی داوود (از انبیا و پادشاهان بنی اسرائیل)، مزامیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبور
تصویر صبور
صبر کننده، بردبار، شکیبا
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
مغلوب، محبوس. (منتهی الارب). حبس شده. (ناظم الاطباء) ، هلاک شده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سفیه. (منتهی الارب). نادان و احمق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صبور
تصویر صبور
شکیبا، صابر، حلیمی، شکیبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبور
تصویر غبور
به جا ماندن، درنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبور
تصویر قبور
جمع قبر، گور ها دخمه ها جمع قبر گورها
فرهنگ لغت هوشیار
روز دهم از ماه تشری و آنرا} عاشور {نیز خوانند. درین روز روزه داشتن بر یهودیان فریضه است (التفهیم 224)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبور
تصویر هبور
تننده جولاهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبور
تصویر عبور
درگذشتن، شکافتن راه را، گذر کردن از راهی
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته گاودمب شیپور، نوعی ساز که می نوازند مهره ترسایان. نای رویین نفیر، جمع شبابیر
فرهنگ لغت هوشیار
باد خور بری (خور بران مغرب) پیر شدن بادی که از مغرب وزد باد غربی مقابل صبا، صولتی که منشا آن هوای نفس و استیلای آن بود و موجب صدور چیزی باشد که مخالف شرع است (کشاف 465)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبور
تصویر حبور
شاد شدن، شادمانه کردن شادی، فراخی، عیش شادی، فراخی، عیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثرور
تصویر ثرور
پرشیر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ثغر: دندانها دندانهای پیشین، جمع ثغر. سرحدها مرزها در بندها (مخصوصا بین مسلمانان و کافران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبوت
تصویر ثبوت
ایستادن، بر جای ماندن، پایداری، استوار شدن، مداومت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبور
تصویر زبور
نوشته، کتاب، کتاب داوود پیغمبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبور
تصویر تبور
زیان، تنبلی، مرگ و میر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع بثر، پروش ها جمع بثر جوشها و دانه های ریز که روی پوست ظاهر گردد تاولها و جوشهای کوچک چرکی بر روی اعضا مختلف جوش ها دانه های چرکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبوت
تصویر ثبوت
((ثُ))
استوار شدن، استقرار یافتن، بر جای ماندن، ایستادن، ثابت شدن امری با دلیل و برهان، پایداری، دوام، استواری، استقرار، تحقق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دبور
تصویر دبور
((دَ))
بادی که از مغرب می وزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دبور
تصویر دبور
((دَ))
لات، بی سر و پا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبور
تصویر زبور
((زَ))
نوشته، کتاب، نام کتاب حضرت داوود از پیامبران بنی اسرائیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثغور
تصویر ثغور
((ثُ))
جمع ثغر، دندان ها، دندان های پیشین، سرحدها، مرزها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صبور
تصویر صبور
شکیبا، بردبار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عبور
تصویر عبور
گذار، گذر
فرهنگ واژه فارسی سره