جدول جو
جدول جو

معنی ثبوت

ثبوت((ثُ))
استوار شدن، استقرار یافتن، بر جای ماندن، ایستادن، ثابت شدن امری با دلیل و برهان، پایداری، دوام، استواری، استقرار، تحقق
تصویری از ثبوت
تصویر ثبوت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ثبوت

ثبوت

ثبوت
استواری، محکمی، استحکام، محکم کاری، استقامت، ثبات، اطمینان
ثبوت
فرهنگ فارسی عمید

ثبوت

ثبوت
ایستادن. برجای ماندن. بُروک. تبراک. قرار گرفتن، استوار شدن. پایداری. استقرار، مداومت، مواظبت، ثابت شدن. تحقق، حکم بوجود نسبت، ثَبت. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد اشاعره با لفظ کون و وجود مرادف باشد و نزد معتزله اعم از کون است و شرح آن در ذکرلفظ کون بیاید هم چنین در ذکر لفظ معلوم در این باب بیاناتی ایراد شود. و نیز اطلاق بر وقوع و ایقاع نسبت شود. و شرح آن نیز در لفظ نسبت گفته آید - انتهی.
- به ثبوت رسانیدن، درست کردن
لغت نامه دهخدا

نبوت

نبوت
رسالت، پیامبری، مبعوث بودن کسی از سوی خداوند به راهنمایی مردم، یکی از سه اصل اعتقادی مسلمانان
نبوت
فرهنگ نامهای ایرانی

ابوت

ابوت
پدری، پدریگری، پرورش پروریدن پدری پدر شدن، غذا دادن پروردن
ابوت
فرهنگ لغت هوشیار