ایستادن. برجای ماندن. بروک. تبراک. قرار گرفتن، استوار شدن. پایداری. استقرار، مداومت، مواظبت، ثابت شدن. تحقق، حکم بوجود نسبت، ثبت. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد اشاعره با لفظ کون و وجود مرادف باشد و نزد معتزله اعم از کون است و شرح آن در ذکرلفظ کون بیاید هم چنین در ذکر لفظ معلوم در این باب بیاناتی ایراد شود. و نیز اطلاق بر وقوع و ایقاع نسبت شود. و شرح آن نیز در لفظ نسبت گفته آید - انتهی. - به ثبوت رسانیدن، درست کردن
ایستادن. برجای ماندن. بُروک. تبراک. قرار گرفتن، استوار شدن. پایداری. استقرار، مداومت، مواظبت، ثابت شدن. تحقق، حکم بوجود نسبت، ثَبت. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد اشاعره با لفظ کون و وجود مرادف باشد و نزد معتزله اعم از کون است و شرح آن در ذکرلفظ کون بیاید هم چنین در ذکر لفظ معلوم در این باب بیاناتی ایراد شود. و نیز اطلاق بر وقوع و ایقاع نسبت شود. و شرح آن نیز در لفظ نسبت گفته آید - انتهی. - به ثبوت رسانیدن، درست کردن
مقابل سلبی. یطلق علی ما لایکون السلب جزءً من مفهومه و علی ما من شأنه الوجود الخارجی و علی الموجود الخارجی. و یرادف الثبوتی الوجودی. و یجی ٔ فی محله. رجوع به اثباتی شود
مقابل سلبی. یطلق علی ما لایکون السلب جزءً من مفهومه و علی ما من شأنه الوجود الخارجی و علی الموجود الخارجی. و یرادف الثبوتی الوجودی. و یجی ٔ فی محله. رجوع به اثباتی شود
داشتی منسوب به ثبوت اثباتی مقابل سلبی، اطلاق میشود بدانچه که سلب حزیی از مفهومش نباشد، آنچه که شانش وجود خارجی است و نیز بر موجود خارجی اطلاق گردد وجودی. یا صفات ثبوتی. صفاتی که حق تعالی داراست مانند: قادر عالم حی مرید مدرک ازلی ابدی متکلم صادق
داشتی منسوب به ثبوت اثباتی مقابل سلبی، اطلاق میشود بدانچه که سلب حزیی از مفهومش نباشد، آنچه که شانش وجود خارجی است و نیز بر موجود خارجی اطلاق گردد وجودی. یا صفات ثبوتی. صفاتی که حق تعالی داراست مانند: قادر عالم حی مرید مدرک ازلی ابدی متکلم صادق