معنی مثبوت - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مثبوت
مثوبت
- مثوبت
- پاداش نیک جزای کار خوب: رب العالمین گوید: گواهی شان قبول کردم و حکم کردم بیگانگان را سیاست و عقوبت و دوستان را مثوبت و رحمت، جمع مثوبات
فرهنگ لغت هوشیار
مسبوت
- مسبوت
- نعت مفعولی از مصدر سبت. رجوع به سبت شود، مرده. (منتهی الارب). میت. (اقرب الموارد) ، بیهوش. (منتهی الارب). مَغشی ّ علیه. (اقرب الموارد) ، بیمار که ستان خفته باشد و چشم فراز کرده. (منتهی الارب) ، محلوق و تراشیده. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا