تندال، فیزیکدان انگلیسی است که در سال 1820 میلادی در ایرلند متولد شد، وی روش استریل کردن را که به تیندالیزاسیون شهرت یافته است کشف کرد و در سال 1893 میلادی درگذشت، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی و فرهنگ فارسی معین ذیل کلمه تیندل شود
تندال، فیزیکدان انگلیسی است که در سال 1820 میلادی در ایرلند متولد شد، وی روش استریل کردن را که به تیندالیزاسیون شهرت یافته است کشف کرد و در سال 1893 میلادی درگذشت، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی و فرهنگ فارسی معین ذیل کلمه تیندل شود
قندیل و ترکش، (غیاث اللغات) (آنندراج)، ترکش، تیرکش، (ناظم الاطباء)، جعبه، ترکش، کنانه، شکا، شغا، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : از بیم خویش تیره شود بر سپهر تیر گر روز کینه دست برد سوی تیردان، فرخی، قندیل ما چو مهر پر از تیر شد ولی تیری برون نمی رود از تیردان ما، طغرا (از آنندراج)، رجوع به تیر و دیگر ترکیبهای آن شود
قندیل و ترکش، (غیاث اللغات) (آنندراج)، ترکش، تیرکش، (ناظم الاطباء)، جعبه، ترکش، کنانه، شکا، شغا، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : از بیم خویش تیره شود بر سپهر تیر گر روز کینه دست برد سوی تیردان، فرخی، قندیل ما چو مهر پر از تیر شد ولی تیری برون نمی رود از تیردان ما، طغرا (از آنندراج)، رجوع به تیر و دیگر ترکیبهای آن شود
تیرداد پارتی، بیست و یکمین پادشاه از سلسلۀ اشکانیان ارمنستان موافق نوشته های مورخین ارمنستان و نویسندگان رومی است، اوبرادر بلاش اول شاه ایران بود و 38 سال سلطنت کرد، رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2660 شود، در لاروس آرد: ... او خراجگزار رومی ها شد و به سال 73 میلادی درگذشت سی امین پادشاه از سلسلۀ اشکانیان ارمنستان موافق نوشته های مورخین ارمنستان و نویسندگان رومی است، او پسروالارش بود و در حدود 5 سال سلطنت کرد، رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2620 شود
تیرداد پارتی، بیست و یکمین پادشاه از سلسلۀ اشکانیان ارمنستان موافق نوشته های مورخین ارمنستان و نویسندگان رومی است، اوبرادر بلاش اول شاه ایران بود و 38 سال سلطنت کرد، رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2660 شود، در لاروس آرد: ... او خراجگزار رومی ها شد و به سال 73 میلادی درگذشت سی امین پادشاه از سلسلۀ اشکانیان ارمنستان موافق نوشته های مورخین ارمنستان و نویسندگان رومی است، او پسروالارش بود و در حدود 5 سال سلطنت کرد، رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2620 شود
اشک دوم، پادشاه اشکانی (248-214 قبل از میلاد) وی پس از اشک اول به تخت نشست و با سلوکوس کالی نیکوس جنگید و او را مغلوب کرد، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به یشتها ج 2 ص 57 و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2203، 2208، 2620 و تاریخ سایکس صص 413-414 شود
اشک دوم، پادشاه اشکانی (248-214 قبل از میلاد) وی پس از اشک اول به تخت نشست و با سلوکوس کالی نیکوس جنگید و او را مغلوب کرد، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به یشتها ج 2 ص 57 و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2203، 2208، 2620 و تاریخ سایکس صص 413-414 شود
مقعد، (غیاث اللغات) (آنندراج)، نشستنگاه و کون و سرین، (ناظم الاطباء) : سخن تیز و دهان چون تیزدان است سخن قارورۀ شاش بیان است، فوقی یزدی (از آنندراج)، رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
مقعد، (غیاث اللغات) (آنندراج)، نشستنگاه و کون و سرین، (ناظم الاطباء) : سخن تیز و دهان چون تیزدان است سخن قارورۀ شاش بیان است، فوقی یزدی (از آنندراج)، رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
تیغزن، تیغبند، (آنندراج)، شمشیربردارنده، (ناظم الاطباء)، شمشیردار، (یادداشت بخطمرحوم دهخدا)، شمشیرزن، مسلح به شمشیر: بیاورد نعمان سپاهی گران همه تیغداران و نیزه وران، فردوسی، نه خاک است پیدا نه دریا نه کوه ز بس تیغداران توران گروه، فردوسی، که از کوچیان هر که یابید خرد وگر تیغداران و مردان مرد، فردوسی، برون برد لشکر بر آن تیغ کوه ز رنج آمده تیغداران ستوه، نظامی، به هر تیغداری که او بازخورد سرش را به تیغی ز تن بازکرد، نظامی، ، کنایه از نگهبان تیغ، کنایه از روشن و تابدار، (آنندراج)، تابدار و روشن، (ناظم الاطباء)، خاردار، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، قله دار، دارای قله ای بلند: وگر هست کوه شما تیغدار کند تیغ من کوه را غارغار، نظامی، ، دارای پوستین، که پوست پرموی دارد: به خروارها قندز تیغدار، نظامی، رجوع به تیغ شود
تیغزن، تیغبند، (آنندراج)، شمشیربردارنده، (ناظم الاطباء)، شمشیردار، (یادداشت بخطمرحوم دهخدا)، شمشیرزن، مسلح به شمشیر: بیاورد نعمان سپاهی گران همه تیغداران و نیزه وران، فردوسی، نه خاک است پیدا نه دریا نه کوه ز بس تیغداران توران گروه، فردوسی، که از کوچیان هر که یابید خرد وگر تیغداران و مردان مرد، فردوسی، برون برد لشکر بر آن تیغ کوه ز رنج آمده تیغداران ستوه، نظامی، به هر تیغداری که او بازخورد سرش را به تیغی ز تن بازکرد، نظامی، ، کنایه از نگهبان تیغ، کنایه از روشن و تابدار، (آنندراج)، تابدار و روشن، (ناظم الاطباء)، خاردار، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، قله دار، دارای قله ای بلند: وگر هست کوه شما تیغدار کند تیغ من کوه را غارغار، نظامی، ، دارای پوستین، که پوست پرموی دارد: به خروارها قندز تیغدار، نظامی، رجوع به تیغ شود
از مرزبانان پارسی است که بر دیار عرب بر زمین کنده و حضرموت فرمان داده است، و قصرذی الشرقات ساختۀ اوست، شاعر گفته است: اهل الخورنق و السدیر و بارق و القصر ذی الشرقات من سینداد، (از مجمل التواریخ و القصص ص 179)
از مرزبانان پارسی است که بر دیار عرب بر زمین کنده و حضرموت فرمان داده است، و قصرذی الشرقات ساختۀ اوست، شاعر گفته است: اهل الخورنق و السدیر و بارق و القصر ذی الشرقات من سینداد، (از مجمل التواریخ و القصص ص 179)
دهی است از بخش سلماس شهرستان خوی. جمعیت آن 188 تن. آب از رود خانه دره عاشق. صنایع دستی آن جاجیم بافی است. آبادی در دو محل به فاصله یکهزار گز بنام شینطال بالا و پایین مشهور است و سکنۀ شینطال پایین 660 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4) یکی از دهستانهای هفتگانه بخش سلماس شهرستان خوی. کوهستانی و سردسیر و ییلاقی. آب مزروعی از باران و رودخانه. تعداد آبادی 14. جمعیت آن در حدود 1380 تن. دیه های مهم آن شینطال بالا، حاجی جفان، کوزه رش. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از بخش سلماس شهرستان خوی. جمعیت آن 188 تن. آب از رود خانه دره عاشق. صنایع دستی آن جاجیم بافی است. آبادی در دو محل به فاصله یکهزار گز بنام شینطال بالا و پایین مشهور است و سکنۀ شینطال پایین 660 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4) یکی از دهستانهای هفتگانه بخش سلماس شهرستان خوی. کوهستانی و سردسیر و ییلاقی. آب مزروعی از باران و رودخانه. تعداد آبادی 14. جمعیت آن در حدود 1380 تن. دیه های مهم آن شینطال بالا، حاجی جفان، کوزه رش. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
درخت ’ویبورنوم لانتانا’ را در ’زیارت’ بدین نام خوانند و در ’درفک’ بنام پلاخور و در ’نور’ بنام مخرا و در بندر گز شیردار خوانده می شود، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رجوع به شیردار در همین لغت نامه و جنگل شناسی ساعی ص 268 و 279 شود
درخت ’ویبورنوم لانتانا’ را در ’زیارت’ بدین نام خوانند و در ’درفک’ بنام پلاخور و در ’نور’ بنام مخرا و در بندر گز شیردار خوانده می شود، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رجوع به شیردار در همین لغت نامه و جنگل شناسی ساعی ص 268 و 279 شود
نام قدیمی شهر شاپور. این نام در مآخذ قدیم و جدید به اختلاف ’دین دلاء’، ’دیندار’، ’دنبلا’ ضبط شده است بدین شرح: بشاور از اقلیم سیم است طولش از جزایر خالدات ’فویه’ و عرض از خط استوا ’ک’ طهمورث دیوبند ساخت و دین دلا خواند. (نزهه القلوب ص 151). و بناء این شهر (شاپور بروزگاران قدیم طهمورث کرده بوده بوقتی که در پارس جز اصطخر هیچ شهری نبود و نام آن در وقت دین دلا بود. (فارسنامۀ ابن البلخی صص 63-142). لسترنج گوید: کورۀ شاپور خره که معرب آن سابور خره است کوچکترین کوره های ایالت فارس بود... و اصل این اسم بشاپور است... و قلعه آن ’دنبلا’ نامیده میشد. حمدالله مستوفی گوید طهمورث دیوبند ساخت و دین دار خواند. اسکندر رومی بوقت فتح فارس آن را بکلی خراب گردانید. (سرزمینهای خلافت شرقی متن انگلیسی صص 262-263 و ترجمه فارسی سرزمینهای خلافت شرقی ص 283-284 و ترجمه عربی بلدان الخلافه الشرقیه ص 299). و نیز در دائره المعارف اسلامی (ترجمه عربی) ذیل شاپور بنقل از ابن البلخی ’دین دلا’، آمده است و نیز دائره المعارف اسلامی فرانسه دین دلا (ذیل شاپور)
نام قدیمی شهر شاپور. این نام در مآخذ قدیم و جدید به اختلاف ’دین دلاء’، ’دیندار’، ’دنبلا’ ضبط شده است بدین شرح: بشاور از اقلیم سیم است طولش از جزایر خالدات ’فویه’ و عرض از خط استوا ’ک’ طهمورث دیوبند ساخت و دین دلا خواند. (نزهه القلوب ص 151). و بناء این شهر (شاپور بروزگاران قدیم طهمورث کرده بوده بوقتی که در پارس جز اصطخر هیچ شهری نبود و نام آن در وقت دین دلا بود. (فارسنامۀ ابن البلخی صص 63-142). لسترنج گوید: کورۀ شاپور خره که معرب آن سابور خره است کوچکترین کوره های ایالت فارس بود... و اصل این اسم بشاپور است... و قلعه آن ’دنبلا’ نامیده میشد. حمدالله مستوفی گوید طهمورث دیوبند ساخت و دین دار خواند. اسکندر رومی بوقت فتح فارس آن را بکلی خراب گردانید. (سرزمینهای خلافت شرقی متن انگلیسی صص 262-263 و ترجمه فارسی سرزمینهای خلافت شرقی ص 283-284 و ترجمه عربی بلدان الخلافه الشرقیه ص 299). و نیز در دائره المعارف اسلامی (ترجمه عربی) ذیل شاپور بنقل از ابن البلخی ’دین دلا’، آمده است و نیز دائره المعارف اسلامی فرانسه دین دلا (ذیل شاپور)
دارندۀ دین، صاحب دین و مله، (از آنندراج)، متدین، گرویده: سغد، ناحیتی است ... با مردمان نرم دیندار، (حدود العالم)، که سالی خراجی نخواهد ز پیش ز دیندار بیدار و از مرد کیش، فردوسی، چنین بود رسم نیاکان تو سر افراز و دیندار پاکان تو، فردوسی، سخن از مردم دیندار شنو و آن را که ندارد دین منگر سوی دینارش، ناصرخسرو، مانده ست چو من درین زمین حیران هر زاهد و عابدی و دینداری، ناصرخسرو، و این ولایت را بکسی دیندار سپارم و من باز گردم، (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی)، و این پیروز مردی دیندار پارسا بود، (فارسنامه ابن البلخی ص 83)، شاکر لطف رحمتش دیندار شاکی قهر غیرتش کفار، سنایی، دین دیندارن بماند مال دنیادار نه مرد را پس دین به از دنیا و مما یجمعون، سنایی، یا دینداری بود که از عذاب بترسد یا کریمی که از عار اندیشد، (کلیله و دمنه)، بیرون ز یک پدر تو نغوشاک زاده ای من تا به سی پدر همه دیندار و دین ورم، سوزنی، بده انصاف خود که دینداران جز بر انصاف تکیه گه نکنند، خاقانی، بی قاضی دیندار بسیاربلکه بیشتر خرابی و فساد از ایشان است، (مجالس سعدی ص 26)
دارندۀ دین، صاحب دین و مله، (از آنندراج)، متدین، گرویده: سغد، ناحیتی است ... با مردمان نرم دیندار، (حدود العالم)، که سالی خراجی نخواهد ز پیش ز دیندار بیدار و از مرد کیش، فردوسی، چنین بود رسم نیاکان تو سر افراز و دیندار پاکان تو، فردوسی، سخن از مردم دیندار شنو و آن را که ندارد دین منگر سوی دینارش، ناصرخسرو، مانده ست چو من درین زمین حیران هر زاهد و عابدی و دینداری، ناصرخسرو، و این ولایت را بکسی دیندار سپارم و من باز گردم، (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی)، و این پیروز مردی دیندار پارسا بود، (فارسنامه ابن البلخی ص 83)، شاکر لطف رحمتش دیندار شاکی قهر غیرتش کفار، سنایی، دین دیندارن بماند مال دنیادار نه مرد را پس دین به از دنیا و مما یجمعون، سنایی، یا دینداری بود که از عذاب بترسد یا کریمی که از عار اندیشد، (کلیله و دمنه)، بیرون ز یک پدر تو نغوشاک زاده ای من تا به سی پدر همه دیندار و دین ورم، سوزنی، بده انصاف خود که دینداران جز بر انصاف تکیه گه نکنند، خاقانی، بی قاضی دیندار بسیاربلکه بیشتر خرابی و فساد از ایشان است، (مجالس سعدی ص 26)
معروف که به معنی تیزپر باشد، (آنندراج)، سریعالطیران و تندپر، (ناظم الاطباء)، تیزپر، تیزپرواز: چو دوران درآمد شدن تیزبال شدن چون جنوب، آمدن چون شمال، نظامی
معروف که به معنی تیزپر باشد، (آنندراج)، سریعالطیران و تندپر، (ناظم الاطباء)، تیزپر، تیزپرواز: چو دوران درآمد شدن تیزبال شدن چون جنوب، آمدن چون شمال، نظامی
پینداروس، یکی از بزرگترین شعرای یونان باستان است، در 520 قبل از میلاد در شهر تیبه تولد یافته و در441 قبل از میلاد در گذشته است، غزلیات، قصائد، مراثی و انواع دیگری از اشعار دارد، وی مظهر لطف و حمایت هیرون پادشاه سیراکوز (سرقسطه) و اسکندر پادشاه مقدونیه و دیگر اکابر و اعاظم عصر خود واقع شده است نه تنها آتنی ها بلکه جماهیر دیگر یونان وی را احترام بسیار می کرده اند تا آنجا که در زمان حیات مجسمۀ ویرا در تیبه نصب نموده اند و هنگام وفات امتیازات زیادی درباره خانوادۀ او قائل شده اند و وقتی که به امر اسکندر کبیر به تخریب تیبه اقدام کردند توصیۀ مخصوص به محافظت خانه پیندار شده بود، از تمام اشعارش فقط45 غزل باقی مانده که به کرات طبع و نشر شده و به السنۀ اروپایی ترجمه گشته است، (قاموس الاعلام ترکی)، پیندار بزرگترین شاعر غزل سرای یونان، وی در 521 قبل از میلادتولد یافت و برخی از مورخین معتقدند که تا حدود 440قبل از میلاد از حیات بهره مند بوده است، پینداروس به واسطۀدلکش و بلند بودن اشعار شهرت بسیار یافت، چنان که جباران و سلاطین بسیاری از بلاد و نواحی یونان او را بدربار خویش می خواندند و می نواختند، شهر تب در زمان حیات پینداروس او را مجسمه ای ساخت و تا یک قرن پس از مرگ وی خانه اش را به نهایت دقت و احترام نگه داشتند و یونانیان بر خانوادۀ وی تا دیرزمان بدیدۀ احترام می نگریستند، پینداروس را آثار فراوانی بوده است که جز برخی از آن جمله اکنون در دست نیست، (ترجمه تمدن قدیم فوستل دکولانژ ص 468)، و نیز رجوع به پندار شود
پینداروس، یکی از بزرگترین شعرای یونان باستان است، در 520 قبل از میلاد در شهر تیبه تولد یافته و در441 قبل از میلاد در گذشته است، غزلیات، قصائد، مراثی و انواع دیگری از اشعار دارد، وی مظهر لطف و حمایت هیرون پادشاه سیراکوز (سرقسطه) و اسکندر پادشاه مقدونیه و دیگر اکابر و اعاظم عصر خود واقع شده است نه تنها آتنی ها بلکه جماهیر دیگر یونان وی را احترام بسیار می کرده اند تا آنجا که در زمان حیات مجسمۀ ویرا در تیبه نصب نموده اند و هنگام وفات امتیازات زیادی درباره خانوادۀ او قائل شده اند و وقتی که به امر اسکندر کبیر به تخریب تیبه اقدام کردند توصیۀ مخصوص به محافظت خانه پیندار شده بود، از تمام اشعارش فقط45 غزل باقی مانده که به کرات طبع و نشر شده و به السنۀ اروپایی ترجمه گشته است، (قاموس الاعلام ترکی)، پیندار بزرگترین شاعر غزل سرای یونان، وی در 521 قبل از میلادتولد یافت و برخی از مورخین معتقدند که تا حدود 440قبل از میلاد از حیات بهره مند بوده است، پینداروس به واسطۀدلکش و بلند بودن اشعار شهرت بسیار یافت، چنان که جباران و سلاطین بسیاری از بلاد و نواحی یونان او را بدربار خویش می خواندند و می نواختند، شهر تب در زمان حیات پینداروس او را مجسمه ای ساخت و تا یک قرن پس از مرگ وی خانه اش را به نهایت دقت و احترام نگه داشتند و یونانیان بر خانوادۀ وی تا دیرزمان بدیدۀ احترام می نگریستند، پینداروس را آثار فراوانی بوده است که جز برخی از آن جمله اکنون در دست نیست، (ترجمه تمدن قدیم فوستل دکولانژ ص 468)، و نیز رجوع به پندار شود
از امراء لشکر مغول که با ’تایماس’ به عراق حمله کردند، جنگ سختی بین سلطان جلال الدین خوارزمشاه و لشکر مغول بسرداری تاینال در اصفهان درگرفت، رجوع به جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 70 و ج 2 ص 168 و 204 و تاریخ مغول اقبال ص 70 و ’تایماس’ شود
از امراء لشکر مغول که با ’تایماس’ به عراق حمله کردند، جنگ سختی بین سلطان جلال الدین خوارزمشاه و لشکر مغول بسرداری تاینال در اصفهان درگرفت، رجوع به جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 70 و ج 2 ص 168 و 204 و تاریخ مغول اقبال ص 70 و ’تایماس’ شود
پادشاه افسانه ای و اساطیری ’لیدی’ است، وی به سفرۀ خدایان پذیرفته شد ومقداری شراب و مائدۀ آنان را برای چشاندن به مخلوق فانی بدزدید، آنگاه برای آزمایش معرفت غیب خدایان فرزند خود ’په لوپس’ را بکشت و در ضیافتی به محضر خدایان برد و گرفتار دوزخ گشت، تانتال در دوزخ بر درخت پرمیوه ای که در میان برکۀآب شفافی قرار داشت، جای گرفت و به عذاب تشنگی و گرسنگی گرفتار گشت چه آب تا نزدیک لبش می رسید و قادر بنوشیدن نبود، و چون برای چیدن میوه دست بسوی شاخه های درخت دراز میکرد شاخه ها بطرف دیگر متمایل میشدند
پادشاه افسانه ای و اساطیری ’لیدی’ است، وی به سفرۀ خدایان پذیرفته شد ومقداری شراب و مائدۀ آنان را برای چشاندن به مخلوق فانی بدزدید، آنگاه برای آزمایش معرفت غیب خدایان فرزند خود ’په لوپس’ را بکشت و در ضیافتی به محضر خدایان برد و گرفتار دوزخ گشت، تانتال در دوزخ بر درخت پرمیوه ای که در میان برکۀآب شفافی قرار داشت، جای گرفت و به عذاب تشنگی و گرسنگی گرفتار گشت چه آب تا نزدیک لبش می رسید و قادر بنوشیدن نبود، و چون برای چیدن میوه دست بسوی شاخه های درخت دراز میکرد شاخه ها بطرف دیگر متمایل میشدند
فیزیکدان انگلیسی (1820- 1893 میلادی). وی اولین بار اثر نور را در کلوئیدها کشف کرد و دانست که اگرنور از محلولهای کلوئیدی بگذرد مسیر خود را روشن می کند، در صورتی که اگر از محلولهای بلوری بگذرد مسیرش روشن نیست. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب صص 12-13 شود
فیزیکدان انگلیسی (1820- 1893 میلادی). وی اولین بار اثر نور را در کلوئیدها کشف کرد و دانست که اگرنور از محلولهای کلوئیدی بگذرد مسیر خود را روشن می کند، در صورتی که اگر از محلولهای بلوری بگذرد مسیرش روشن نیست. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب صص 12-13 شود