- تیغه
- هر ابزار باریک و دراز که از آهن یا پولاد درست کنند و لبه آن تیز باشد
معنی تیغه - جستجوی لغت در جدول جو
- تیغه
- لبۀ تیز هر ابزار باریک و دراز که از آهن یا پولاد درست کنند، دیوار یک لایی نازک که به قطر یک وجه باریک تر آجر ساخته شود، واحد شمارش هر ابزار باریک و دراز که از آهن یا پولاد درست کنند، شعاع، تابش مثلاً تیغۀ آفتاب، دیوارۀ باریک سر کوه، هر چیز تیغ مانند
![تصویری از تیغه](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/7/4/amd-0037409.jpg)
- تیغه ((غِ))
- هر چیز تیغ مانند، دیوار کم قطر و نازک
![تصویری از تیغه](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/1/0/6/mon-0010635.jpg)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خرده سفال، سفال خرد شده گلوله کوچک سنگی با بلوری که اطفال با آن بازی می کنند
![تصویری از تیره](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/2/3/0/amd-0023066.jpg)
دسته ای از مردم که از یک نژاد یا یک قبیله باشند، دودمان، خاندان، طایفه، دسته، گروه، فرقه، نژاد
چیزی که به رنگ زغال یا خاکستر باشد، سیه فام،
دارای رنگ تند، غلیظ مثلاً قرمز تیره،
تاریک، برای مثال صعب چون بیم و تلخ چون غم جفت / تیره چون گور و تنگ چون دل زفت (عنصری - ۳۶۳ حاشیه) کنایه از ناپاک، برای مثال هر آن کس که او راه یزدان بجست / به آب خرد جان تیره بشست (فردوسی - ۷/۱۰۰)
مهره
تیرۀ پشت: در علم زیست شناسی ستون فقرات
چیزی که به رنگ زغال یا خاکستر باشد، سیه فام،
دارای رنگ تند، غلیظ مثلاً قرمز تیره،
تاریک،
مهره
تیرۀ پشت: در علم زیست شناسی ستون فقرات
![تصویری از تیشه](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/5/3/amd-0035326.jpg)
آلتی دسته دار شبیه چکش با سر آهنی پهن و تیز که در نجاری، بنّایی و سنگ تراشی به کار می رود
![تصویری از تیشه](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/1/0/6/mon-0010627.jpg)
((ش ِ))
فرهنگ فارسی معین
ابزاری فلزی که نوک آن پهن و تیز است و در نجاری و سنگ تراشی به کار می رود
تیشه به ریشه خود زدن: کنایه از خود را به آستانه نابودی کشاندن
تیشه به ریشه خود زدن: کنایه از خود را به آستانه نابودی کشاندن
![تصویری از صیغه](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/2/0/9/mon-0020969.jpg)
((غَ یا غِ))
فرهنگ فارسی معین
هرچیز در قالب ریخته شده، ریخت، شکل، عقد موقت، صورتی از کلمه که شخص یا زمان فعل را نشان می دهد
![تصویری از صیغه](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/0/1/1/amd-0001144.jpg)
نکاح موقت، کنایه از زنی که برای مدت محدود و معیّن به عقد ازدواج مرد درآید، زن غیر دائمی، زن موقتی، متعه، در دستور زبان علوم ادبی هیئت و شکلی که با کم و زیاد کردن حروف یا تغییر حرکات به فعل داده شود مثلاً صیغۀ مفرد، صیغۀ تثنیه، صیغۀ جمع، در فقه و حقوق عبارتی که هنگام معامله و خرید و فروش و عقد نکاح بر زبان جاری می کنند و دلیل بر رضای طرفین است، نوع، هیئت، اصل، ریخت، شکل، عنوان
صیغه جاری کردن: در فقه و حقوق صیغه خواندن، صیغۀ عقد ازدواج، طلاق یا معامله را خواندن
صیغه جاری کردن: در فقه و حقوق صیغه خواندن، صیغۀ عقد ازدواج، طلاق یا معامله را خواندن
![تصویری از تیغ](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/3/5/3/amd-0035327.jpg)
آلتی فلزی، با لبۀ بسیار تیز که با آن مو می تراشند، استره، هر آلت تیز و برنده، شمشیر، در علم زیست شناسی خار، بلندی و تیزی سر کوه، برای مثال چون ز کوه آن طلسم ها برداشت / تیغ ها را به «تیغ» کوه گذاشت (نظامی۴ - ۶۶۳) ،
کنایه از شعاع، تابش مثلاً تیغ آفتاب، استخوان های باریک و نوک تیز برخی ماهی های خوراکی
کنایه از شعاع، تابش مثلاً تیغ آفتاب، استخوان های باریک و نوک تیز برخی ماهی های خوراکی
![تصویری از تیغ](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/1/0/6/mon-0010629.jpg)
شمشیر، هر چیز برنده، خار، بلندی کوه، شعاع آفتاب
تیغ کسی بریدن: کنایه از کارآیی داشتن، قدرت داشتن
تیغ کسی بریدن: کنایه از کارآیی داشتن، قدرت داشتن