جدول جو
جدول جو

معنی تیره

تیره
دسته ای از مردم که از یک نژاد یا یک قبیله باشند، دودمان، خاندان، طایفه، دسته، گروه، فرقه، نژاد
چیزی که به رنگ زغال یا خاکستر باشد، سیه فام،
دارای رنگ تند، غلیظ مثلاً قرمز تیره،
تاریک، برای مثال صعب چون بیم و تلخ چون غم جفت / تیره چون گور و تنگ چون دل زفت (عنصری - ۳۶۳ حاشیه) کنایه از ناپاک، برای مثال هر آن کس که او راه یزدان بجست / به آب خرد جان تیره بشست (فردوسی - ۷/۱۰۰)
مهره
تیرۀ پشت: در علم زیست شناسی ستون فقرات
تصویری از تیره
تصویر تیره
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تیره

تیره

تیره
دهی از دهستان خرقان شرقی است که در بخش آوج شهرستان قزوین واقع است و 437 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

تیره

تیره
تاریک، تار، دیجور، ظلمانی، مظلم
متضاد: روشن، اسود، سیاه، سیه فام، قره، کبود، کدر، مشکی، ابهام آمیز، مبهم، ایل، خاندان، طایفه، قبیله، قوم، نسل، جنس، گونه، نوع، منغص، مکدر، ملول، غمین، حزین، غمگین، گرفته، دژم، غمناک، گ
فرهنگ واژه مترادف متضاد

تیره

تیره
برجستگی های موازی در شالی زار که طول آن ها برابر است، پرتو.، گردوی بزرگ و سنگین که از آن به عنوان تیله استفاده کنند، ستون فقرات، نوی پارچه، تبار نژاد
فرهنگ گویش مازندرانی