- تکسک
- استخوان و تخم انگور هسته انگور
معنی تکسک - جستجوی لغت در جدول جو
- تکسک
- هستۀ انگور، دانۀ انگور، تکس، تکش، تکژ، تکیز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دست آویز
متوسل شدن دستاویز چنگ در زدن چنگ در زدن دست در زدن دستاویز ساختن، چنگ زنی دستاویز سازی تشبت، حجت سند، جمع تمسکات
خوشه کوچک انگور که جزو خوشه بزرگ است
ظرفی از زر یا سیم و غیره که بشکل جانوران مانند شیر گاو مرغ سازند و در آن شراب خورند
شکسته شدن، خرد شدن
تظاهر بکسب کردن
عبادت کردن، پرستیدن خداپرستی پارسایی، عابد شدن زاهد گردیدن پارسا شدن پارسایی ورزیدن، زاهدی پارسایی، جمع تنکسات
زمین ناهموار و درشت
زاهد شدن، عابد شدن، پارسایی
شکسته شدن، درهم شکسته شدن، خرد شدن، شکستگی
یک خوشۀ کوچک که جزء خوشۀ بزرگ است، خوشۀ کوچکی از انگور یا خرما که بیش از چند دانه نباشد، پتپک، پپتک، بتبک
ظرفی از طلا یا نقره یا چیز دیگر که به شکل جانوران از قبیل شیر یا گاو یا مرغ درست کنند و در آن شراب بخورند، ساغر، بکوک، بلوتک، بلوک، تلوک، برای مثال می گسار اندر تکوک شاهوار / خور به شادی روزگار بهار (رودکی - مجمع الفرس - تکوک)
زمین ناهموار، ویژگی اسبی که بد راه برود و سوار را تکان دهد، برای مثال اسب سکسک می شود رهوار و رام / خرس بازی می کند، بز هم سلام (مولوی - ۲۴۵)
چنگ زدن و دست انداختن به چیزی، کنایه از دستاویز ساختن، متوسل شدن، سند، حجت
استخوان و تخم انگور هسته انگور
زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شک، عکّه، کلاغ پیسه، کشکرت، زاغ پیسه، زاغه پیسه، عکعک، عقعق، کلاژه، غلبه، غلپه، کلاژاره، قلازاده
هستۀ انگور، دانۀ انگور، تکژ، تکیز، تکش، تکسک
عقعق: (هرگز نبود شکر بشوری چو نمک نه گاه شکر باشد چون بازکسک)، شخص کوچک (تحقیر توهین) : (هر کسکی را هوس قسم و قضا و قدر است عشق وی آورد قضا هدیه ره آورد مرا)، (دیوان کبیر)