جدول جو
جدول جو

معنی تکسک - جستجوی لغت در جدول جو

تکسک
استخوان و تخم انگور هسته انگور
تصویری از تکسک
تصویر تکسک
فرهنگ لغت هوشیار
تکسک
هستۀ انگور، دانۀ انگور، تکس، تکش، تکژ، تکیز
تصویری از تکسک
تصویر تکسک
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تمسک
تصویر تمسک
دست آویز
فرهنگ واژه فارسی سره
متوسل شدن دستاویز چنگ در زدن چنگ در زدن دست در زدن دستاویز ساختن، چنگ زنی دستاویز سازی تشبت، حجت سند، جمع تمسکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلسک
تصویر تلسک
خوشه کوچک انگور که جزو خوشه بزرگ است
فرهنگ لغت هوشیار
ظرفی از زر یا سیم و غیره که بشکل جانوران مانند شیر گاو مرغ سازند و در آن شراب خورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکسر
تصویر تکسر
شکسته شدن، خرد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکسب
تصویر تکسب
تظاهر بکسب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
عبادت کردن، پرستیدن خداپرستی پارسایی، عابد شدن زاهد گردیدن پارسا شدن پارسایی ورزیدن، زاهدی پارسایی، جمع تنکسات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکسک
تصویر سکسک
زمین ناهموار و درشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنسک
تصویر تنسک
زاهد شدن، عابد شدن، پارسایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکسر
تصویر تکسر
شکسته شدن، درهم شکسته شدن، خرد شدن، شکستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلسک
تصویر تلسک
یک خوشۀ کوچک که جزء خوشۀ بزرگ است، خوشۀ کوچکی از انگور یا خرما که بیش از چند دانه نباشد، پتپک، پپتک، بتبک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکوک
تصویر تکوک
ظرفی از طلا یا نقره یا چیز دیگر که به شکل جانوران از قبیل شیر یا گاو یا مرغ درست کنند و در آن شراب بخورند، ساغر، بکوک، بلوتک، بلوک، تلوک، برای مثال می گسار اندر تکوک شاهوار / خور به شادی روزگار بهار (رودکی - مجمع الفرس - تکوک)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکسک
تصویر سکسک
زمین ناهموار، ویژگی اسبی که بد راه برود و سوار را تکان دهد، برای مثال اسب سکسک می شود رهوار و رام / خرس بازی می کند، بز هم سلام (مولوی - ۲۴۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمسک
تصویر تمسک
چنگ زدن و دست انداختن به چیزی، کنایه از دستاویز ساختن، متوسل شدن، سند، حجت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمسک
تصویر تمسک
((تَ مَ سُّ))
چنگ زدن، دستاویز قرار دادن، سند، حجت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلسک
تصویر تلسک
((تِ لِ))
خوشه کوچک انگور که جزو خوشه بزرگ است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکوک
تصویر تکوک
((تَ))
جام، ظرفی ساخته شده از طلا و نقره که در آن شراب نوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکسر
تصویر تکسر
((تَ کَ سُّ))
شکسته شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنسک
تصویر تنسک
((تَ نَ سُّ))
عابد شدن، پارسا شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکسک
تصویر سکسک
((سُ سُ))
زمین بد و نا هموار، اسبی که بد و ناهموار راه رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکس
تصویر تکس
استخوان و تخم انگور هسته انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسک
تصویر کسک
زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شک، عکّه، کلاغ پیسه، کشکرت، زاغ پیسه، زاغه پیسه، عکعک، عقعق، کلاژه، غلبه، غلپه، کلاژاره، قلازاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکس
تصویر تکس
هستۀ انگور، دانۀ انگور، تکژ، تکیز، تکش، تکسک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسک
تصویر کسک
عقعق: (هرگز نبود شکر بشوری چو نمک نه گاه شکر باشد چون بازکسک)، شخص کوچک (تحقیر توهین) : (هر کسکی را هوس قسم و قضا و قدر است عشق وی آورد قضا هدیه ره آورد مرا)، (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکس
تصویر تکس
((تَ کَ))
هسته انگور، تکیز، تکژ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کسک
تصویر کسک
((کَ سَ))
پرنده ای است سیاه و سفید که آن را به عربی عقعق گویند
فرهنگ فارسی معین