جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تنسک

تنسک

تنسک
عبادت کردن، پرستیدن خداپرستی پارسایی، عابد شدن زاهد گردیدن پارسا شدن پارسایی ورزیدن، زاهدی پارسایی، جمع تنکسات
فرهنگ لغت هوشیار

تنسک

تنسک
عبادت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پرستیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تزهد و تعبد. (اقرب الموارد). خداپرستی. (غیاث اللغات) (از آنندراج) : منزوی شد و روی به عبادت آورد و به تنسک تمسک جست و از ملک استعفا نمود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 203). چه آستان که چون کعبه به خاکپای رکبان آن تمسک سزا و بموافقت و ارکان آن تنسک روا. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 453)
لغت نامه دهخدا

تمسک

تمسک
متوسل شدن دستاویز چنگ در زدن چنگ در زدن دست در زدن دستاویز ساختن، چنگ زنی دستاویز سازی تشبت، حجت سند، جمع تمسکات
فرهنگ لغت هوشیار

تنبک

تنبک
یکی از آلات موسیقی مانند دهل که از چوب و سفال یا فلز سازند و در یک سوی آن پوستی نازک کشندوبهنگام نواختن آنرا در زیر بغل گیرند و با سر انگشتان نوازند دنبک
فرهنگ لغت هوشیار