معنی تلسک - فرهنگ فارسی معین
معنی تلسک
- تلسک((تِ لِ))
- خوشه کوچک انگور که جزو خوشه بزرگ است
تصویر تلسک
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تلسک
تلسک
- تلسک
- یک خوشۀ کوچک که جزء خوشۀ بزرگ است، خوشۀ کوچکی از انگور یا خرما که بیش از چند دانه نباشد، پِتپَک، پِپتَک، بِتبَک
فرهنگ فارسی عمید
تلسک
- تلسک
- خوشۀ کوچک انگور باشد که جزو خوشۀ بزرگ است یعنی بر خوشۀ بزرگ چسبیده است. (آنندراج). خوشۀ کوچک انگور که یک جزء از خوشۀ بزرگ است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بلسک
- بلسک
- پرستو سیخ آهنی که یک سر آنرا پهن کرده باشند برای نان از تنور جدا کردن، سیخ کباب
فرهنگ لغت هوشیار
تمسک
- تمسک
- متوسل شدن دستاویز چنگ در زدن چنگ در زدن دست در زدن دستاویز ساختن، چنگ زنی دستاویز سازی تشبت، حجت سند، جمع تمسکات
فرهنگ لغت هوشیار