- تکانده
- حرکت داده جنبانده
معنی تکانده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حرکت داده جنبانده
حرکت دهنده جنباننده
تکان دادن
فرو برده، داخل شده
کسی که چیزی را تکان بدهد، جنباننده
حرکت دادن چیزی در جای خود مانند جنباندن درخت، تکان دادن، جنباندن، به حرکت درآوردن چیزی به طور ناگهانی
تکان داده شده
شوک، ضربه
مدعی علیه
آنکه آکند
کرپک کیوسک تخته نیمکت دو کانچه سکوی سرا
منفجره
انتقال داده، اتصال داده شده، الحاق شده
استوانی، آرمیدگی
نجات داده شده خلاص کرده
پاتیل کوچک
لاتینی ژاله دار از گیاهان
بجستن واداشته پرش داده شده
فرو کرده (سوزن خار و مانند آن در چیزی)
خم شده کج گردیده
قرائت شده مطالعه شده، دعوت شده بمهمانی، احضار شده فرا خوانده، مدعی علیه
کسی که چیزی را میتراشد
طعنه و ظنز و بیهوده و مکر و حیله
آراسته و منظم و با طراوت
نو رس (میوه) نو باوه نو بر
ترواش کننده
آنچه که ترک یابد چیزی که شکاف پیداکند، منفجر شونده
ترک دادن تراک دادن شکاف دادن، منفجر کردن انفجار
بیهوده محال، تزویر مکر حیله
کسی که بترسد خایف
حرکت دادن تکان دادن جنباندن، حرکت دادن و افشاندن محتویات چیزی بر زمین