تکانیدن تکانیدن حرکت دادن تکان دادن جنباندن، حرکت دادن و افشاندن محتویات چیزی بر زمین فرهنگ لغت هوشیار
تکانیدن تکانیدن جنبانیدن و جنبش دادن و بحرکت درآوردن و جنابانیدن درخت. (ناظم الاطباء). افشاندن. تکاندن. تکان دادن. چنانکه گستردنی یا جامه ای را افشاندن تا گرد آن یا آب آن بریزد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به تکان و تکان دادن شود لغت نامه دهخدا