- تَاجِر
- تاجر
معنی تَاجِر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سپاسگزار، متشکّرم
ظاهری، آشکار، قابل مشاهده، ظاهر
بافته شده
پروازان، پرنده
بیدار، مراقب
بدبین، طعنه آمیز، طنزآمیز، تمسخرآمیز، طعن آمیز، طنز نویس، توهین آمیز، تحقیرآمیز، مسخره آمیز
افسونگر، جادوگر، جذّاب، شعبده باز
بی فایده، درمانده، بی دفاع، شل، لنگ لنگان، بی قدرت، بی پول، ناتوان
بازدیدکننده
رونق، درخشان، راغب
زورآور، فاتح، سرکوبگر، غلبه آور
توانا، قادر، رهبری کردن
استادانه، ماهر
خودستا، دیوانه
عرضی، گذرا
بی ادب، بداخلاق، شرور
بی معنی، ناچیز، بی اهمیّت، جزئی
متحیّر، گیج شده، پریشان
همه جا حاضر، حاضر
بازگشتی، برگشت
یادآور، به یاد داشته باشید
سرگردان، گمشده
دنباله دار، بعدی
وابسته، ادامه داد، شاگرد، زیر دست
انفجار
جنگل کاری
استبدادی، ناعادلانه
شایسته، ناسپاس
سوت زدن، خس خس سینه
عمیق، سیب