معنی تَافِه
تَافِه
بی معنی، ناچیز، بی اهمیّت، جزئی
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با تَافِه
تَائِه
تَائِه
سَرگَردان، گُمشُدِه
دیکشنری عربی به فارسی
حَافِي
حَافِي
بِرِهنِه پا، پابِرِهنِه
دیکشنری عربی به فارسی
حَافِل
حَافِل
پُر جُنب و جوش، کامِل، پُر حادثِه
دیکشنری عربی به فارسی
حَافِظ
حَافِظ
حِفاظَت گَر، حافِظ
دیکشنری عربی به فارسی
دَافِئ
دَافِئ
دِنج، گَرم، نَوَازِشگَر
دیکشنری عربی به فارسی
دَافِع
دَافِع
اَنگیِزِش، اَنگیزِه، پیشرانِه، دَلیل
دیکشنری عربی به فارسی
خَافِت
خَافِت
کَم نور، غَش کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَافِض
رَافِض
مُخالِف، رَد کَردَن، رَد کُنَندِه
دیکشنری عربی به فارسی
تَالِي
تَالِي
دُنبالِه دار، بَعدی
دیکشنری عربی به فارسی