جدول جو
جدول جو

معنی تولکان - جستجوی لغت در جدول جو

تولکان
دهی از دهستان باراندوزچای است که در بخش حومه شهرستان ارومیّه واقع است و 126 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تولیدن
تصویر تولیدن
رمیدن، به یک سو رفتن، دور شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توشکان
تصویر توشکان
آتش خانۀ حمام، گلخن، گولخ، گلخان، گولخن، تون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توامان
تصویر توامان
دوقلو، دو بچه که در یک موقع از یک شکم زاییده شوند، همزاد، جنابه، توأم، دوبلغانه، هم شکم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تولوئن
تصویر تولوئن
مایعی بی رنگ، فرّار و قابل اشتعال که در قطران زغال سنگ وجود دارد و جهت تهیۀ مواد منفجره، دارو و بعضی رنگ ها به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
پرنده ای میوه خوار ویژۀ نواحی گرم امریکا با منقار بزرگ و پهن و پرهای رنگین، در علم نجوم صورتی فلکی در نیمکرۀ جنوبی آسمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تالسان
تصویر تالسان
طیلسان، نوعی جامۀ کلاهدار گشاد، بلند و شبیه شنل که خواص، مشایخ یا زردشتیان بر دوش می انداختند، طالسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توشدان
تصویر توشدان
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، کنف، حرزدان، راویه، جراب
فرهنگ فارسی عمید
(لِ)
طیلسان. (ناظم الاطباء). معرب آن طالسان است. (معیار ادی شیر از حاشیۀ المعرب جوالیقی). نوعی پوشش آدمی. (اصمعی). صاحب معیار گوید: لباسی است که بر دوش اندازند و لباسی است که بدن را احاطه کند و برش و دوزندگی ندارد. ’ادی شیر’ گوید: پوشش مدور و سبزرنگ است، قسمت فرودین ندارد، پود آن از پشم است و بزرگان علما آن را پوشند و آن ازلباس عجمان گرفته شده است. (حاشیۀ المعرب جوالیقی ص 227). رجوع به طالسان و طیلسان و تالشان و فرهنگ شعوری و حاشیۀ برهان قاطع چ معین ذیل ’طیلسان’ شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
از اعمال گیلان. (معجم البلدان ج 1 ص 354) (مرآت البلدان ج 1 ص 337). مؤلف گوید: مقصود از تالشان طوالش است. (مرآت البلدان ایضاً). رجوع به تالش (ناحیه) و طالش و طوالش شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
تالسان و طیلسان. (ناظم الاطباء). اهل تالش در قدیم لباس مخصوصی داشتند که تالشان نامیده میشد و از آن طیلسان معرب شده است. (فرهنگ نظام). و پوشش خاصۀ آن طایفه را (تالش را) تالشانه می نامیده اند و طیلسان معرب پوشش تالشانه است. (آنندراج) (انجمن آرا). طیلسان. (منتهی الارب). جامه ای از پشم درشت که مردم تالش پوشند و این کلمه اصل طیلسان عرب است. رجوع به تالش و طالش و مخصوصاً تالسان و طیلسان و طالسان و منتهی الارب ذیل کلمه طلس شود
لغت نامه دهخدا
شهرکی است (بخراسان از حدود نیشابوربا کشت و برز و از وی کرباس خیزد. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی از دهستان رودبار، بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین. سکنۀ آن 116 تن. آب آن از رود خانه اسبمرد و محصول آن غلات، برنج، توت و گردو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بُو)
کمیزدان و ظرفی که در آن بول کنند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
شبه جزیره بالکان، یکی از سه شبه جزیره معروف جنوب اروپا و شرقی ترین آن است که به کوهستان کارپات در مرکز اروپا منتهی میشود. دریاهای آدریاتیک و یونین در غرب، دریای مدیترانه در جنوب و دریای آرشیپل و مرمره و دریای سیاه در شرق آنرا احاطه کرده اند. (ظاهراً این نام از کلمه بالکان (بلخان ترکی به معنی کوه گرفته شده است). این شبه جزیره سرزمینی کوهستانی است، کشورهای سمت شمالی آن اتریش و مجارستان است و از طرف شمال شرقی به روسیه محدود میشود، این شبه جزیره بین 36/30 درجه و 47/30 درجۀ عرض شمالی و 15/20 درجه و 29/40 درجۀ طول شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار گرفته است و در حدود پانصدهزار کیلومترمربع وسعت دارد. جلگه های معروف سالونیک و تسالی در این شبه جزیره قرار گرفته است.
بزرگترین رودی که از شبه جزیره بالکان میگذرد دانوب است. آب و هوای قسمت شمالی این شبه جزیره متغیر و در تابستان بسیار گرم و در زمستان بسیار سرد است، اغلب کوهستانهای آن از برف پوشیده میشود، اما سواحل جنوبی و غربی دارای هوای معتدل و تا حدی مدیترانه ای است. محصول عمده دشتهای رومانی و بلغارستان و سالونیک غلات و حبوبات است، و در سواحل جنوبی مرکبات و لیمو و زیتون و بادام و انجیر به دست می آید. جنگلها و مراتع آن برای پرورش حیوانات و گوسفند و خصوصاً اسب بسیار مساعد است. ساکنان این شبه جزیره مرکب از بلغاری و ترک و رومانی و صربی و یونانی و اسپانیایی و ارمنی و عده ای از کولی ها میباشند و از نظر مذهب بیشتر ارتودوکس و کاتولیک و پروتستان و یهودی و ارمنی و مسلمان هستند. سابقاً رومانی و صربستان و یونان معروفترین کشورهای این شبه جزیره بودند، قسمت شرقی و شمال شرقی آن متعلق به دولت ترکیه است و شهر معروف استانبول در آن قرار دارد و در حال حاضر، این شبه جزیره، یونان و آلبانی و یوگسلاوی و بلغار و ترکیۀاروپا را تشکیل میدهد. ناحیه اپیر و ایلبری امروز به بسنی و قره طاغ معروف است، میسیه نیز به یوگسلاوی و بلغارستان تبدیل شده و رومانی نیز نام قسمتی از آن است. قسمت شمال غربی آن ترانسیلوانیا و مجارستان است. تراکیه و مقدونیه و تسالی امروز جزء یونان است. گویا نخستین قومی که در این نواحی سکونت یافتند پلاسک ها بوده اند و سپس اسکیت ها در آنجا سکونت کرده اند پس از آن اقوام هلن در سرزمین یونان مستقر شدند و با ساکنان محلی درآمیختند. در قرون وسطی، هون ها به این سرزمین روی آوردند و بر اکثر نقاط آن تسلط یافتند. مدتها قسمت عمده این سرزمین در تسلط دولت عثمانی بود، در زمان سلطان اورخان غازی، عثمانیان (بسال 759 هجری قمری) به بالکان پانهادند و در عرض 30 سال این سرزمین به تسخیر آنان درآمد و ایلدرم بایزید بر قسمت عمده آن خاک تسلط یافت. در 857 هجری قمری سلطان محمد ثانی استانبول را فتح کرد و امپراطوری روم را در این سرزمین از میان برد. در زمان سلطان سلیمان قانونی ترانسیلوانیا و مجارستان بتصرف عثمانی درآمد و تا وینه پیشرفت کردند و قریب پانصد سال این استیلا ادامه داشت. در 1245 هجری قمری صربستان مستقل شد و سال بعد یونان استقلال یافت و سرانجام جنگ 1294 هجری قمری عثمانی با روسیه روی داد و به قرارداد برلین منجر شد، رومانی و صربستان و قره طاغ رسماً استقلال یافتند و بلغارستان و بسنی در اختیار اتریش قرار گرفت و تسالی را هم به یونان دادند و فقط نواحی استانبول در اختیار عثمانی باقی ماند. آنگاه پس از جنگ بین الملل اول به ممالک یوگسلاوی و آلبانی و بلغار و یونان و قسمت ترکیۀ اروپا تفکیک شد. نیز رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 تحت عنوان بالقان و ایران باستان پیرنیا ص 691 و 1190 و 1192 و 1708 و 2067 و 2079 و 2478 شود، افزوده شونده. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 992) ، تنومند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان برغان بخش کرج شهرستان تهران. در 34هزارگزی شمال باختری کرج و 17هزارگزی راه شوسۀکرج به قزوین واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 514 تن سکنه دارد و آب آن از رود خانه برغان و محصول آن غله و میوه و عسل و لبنیات است. شغل اهالی آنجا گله داری است. راه مالرو دارد و از راه کردان و علاقبند میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
صاحب انجمن آرا و به تبعیت او مؤلف آنندراج، طالقان را معرب این کلمه دانسته اند: ’تالکان و تلکان، نام دو ولایت است یکی در خراسان و دیگری در حوالی شهر قزوین که نخست تلک، که سنگی است سفید و براق و معرب آن طلق، در آنجایافته شد، بنابراین، این نام یافت و طالقان معرب آن است کذا فی القاموس’. (آنندراج) (انجمن آرا). این قول مورد تأمل است. رجوع به ’تالک’ و ’طالقان’ شود
لغت نامه دهخدا
گلخن و آتشدان گرمابه و حمام را گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، آتشدان گرمابه، (شرفنامۀ منیری)، آتشدان گرمابه باشد و آن را تون نیز گویند، (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بویراحمد سردسیر است که در بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع است و 250 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)، رجوع به فارسنامۀ ناصری شود
لغت نامه دهخدا
(تَ وَکْ کُ)
دهی از دهستان خورخوره است که در بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج واقع است و 107 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
تثنیۀ عولک، دو رگ زهدان. (ناظم الاطباء). رجوع به عولک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تمیکان
تصویر تمیکان
موجودات جهان اهریمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توشکان
تصویر توشکان
گلخن آتشدان گرمابه تون حمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکان
تصویر توکان
فرانسوی نکرنگی از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولکان
تصویر ولکان
فرانسوی آتشفشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بولدان
تصویر بولدان
شاشدان ظرفی که در آن بول کنند گمیزدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملکات
تصویر تملکات
املاک و متصرفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکلات
تصویر توکلات
جمع توکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولدات
تصویر تولدات
جمع تولد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولیدن
تصویر تولیدن
بیک سو رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توامان
تصویر توامان
جنابه همزادان تثنیه توام. دو همزاد، دو همراه دو قرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توأمان
تصویر توأمان
تثنیه توأم. دو همراه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توشکان
تصویر توشکان
گلخن، آتشدان گرمابه
فرهنگ فارسی معین
باغ و زمینی که از زراعت خالی باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
از نام های قدیمی کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی