- توقیف
- بازداشت، دستگیری
معنی توقیف - جستجوی لغت در جدول جو
- توقیف
- ایستانیدن، باز داشتن، نگاهداشتن، ضبط کردن
- توقیف
- بازداشت کردن، در جایی وا داشتن، از حرکت بازداشتن، ضبط کردن، واقف گردانیدن
- توقیف ((تُ))
- بازداشت کردن، ضبط کردن، قضبه کردن، واقف گردانیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سقف کردن خانه را
دنبال کردن
جیره مقرر کرده برای کسی
وصف و بیان حال، نشانی دادن، ستایش
حفظ نمودن و نگاهداشتن
نشان کردن برنامه
به شکوه داشتن
افروختن آتش
وقت نهادن
راست کردن پروردن بار آوردن
وصف کردن، بیان کردن صفت کسی یا چیزی
به کاری گماردن، جیره مقرر کردن برای کسی
برای خانه سقف ساختن، کسی را اسقف گردانیدن
فرمان، دست خط و طغرای پادشاهان و بزرگان، فرمان، نوشتن چیزی در ذیل نامه یا کتاب، در هنر یکی از خطوط اسلامی
بزرگ داشتن، بزرگ و بردبار شمردن، تعظیم و احترام
وقت معیّن کردن، برای انجام دادن کاری تعیین وقت کردن
((تُ))
فرهنگ فارسی معین
نشان گذاشتن بر چیزی، نوشتن چیزی ذیل کتاب، امضا کردن نامه و فرمان، فرمان شاهی، طغرای شاهی، دستخط
Description
описание
Beschreibung
descrição
descrizione
descripción
description