- توسیم
- در موسم حاضر شدن
معنی توسیم - جستجوی لغت در جدول جو
- توسیم
- در موسم حاضر شدن، به موسم آمدن، داغ و نشان گذاشتن
- توسیم ((تُ))
- داغ و نشان گذاشتن، در موسم حاضر شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بخشش، بخش
نشانه کردن و نیک نوشتن، نقش کردن، جامه را مخطط کردن
تر کرد ن با روغن
بخش کردن، قسمت و توزیع
رنجور کردن تپ، سست اندامی، کرختی (بی حسی)
خال کوبیدن
نزدیکی جستن
فراخ کردن، وسعت دادگی
واسطه ساختن
شوخگناندن چرکین کردن
آماسیده گرداندن آماساندن
دم زدن، دریافتن وزه (نسیم)، وزانگی
در غلط و اشتباه انداختن
تناور گردانیدن کسی را
عنصر فلزی کمیاب، نقره ای رنگ، نرم، رادیواکتیو که از منابع انرژی اتمی است که در صنعت به عنوان اکسیژن زدا استفاده می شود
پراکنده کردن، بخش کردن، قسمت کردن، در ریاضیات قاعده یا عملی که به واسطۀ آن معلوم می شود عدد بیشتر (مقسوم) چند برابر عدد کمتر (مقسوم ٌعلیه) است یا عددی چند دفعه عدد دیگر را شامل می شود
وسعت دادن، فراخ گردانیدن، گشاد کردن، توانگر ساختن و فراخ روزی کردن
در میان قرار دادن چیزی، چیزی را از وسط دونیمه کردن، میانجی کردن، واسطه ساختن
رسم کردن، کشیدن
در وهم و خیال انداختن، به گمان افکندن، در غلط و اشتباه انداختن
بفراست دریافتن
نیکوروی، خوبرو، زیبا
خوشگل زیبا روی خوب روی زیباچهر، خوش منظر زیبا