به موسم آمدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). به موسم حاضر آمدن. یقال: وسموا و عرفوا، کما یقال عیدوا فی العید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بسی داغ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از آنندراج) ، (اصطلاح عروض و قافیه) شمس قیس آرد: آن است که بناء قافیت بر حرفی نهد که نام ممدوح یا آنچه مقصود شاعر است در آن تنسیق گردد، چنانکه انوری گفته است: ای سر از کبر بر فلک برده گشته گردان چو انجم فلکی به عقابی رسیده از مگسی به سماکی رسیده از سمکی حاش ﷲ دیو را ملکی... تا آنجا که گفت: خواجه هستی چرا نیاموزی خواجگی کردن از شهاب زکی. چون خواسته است تا شهاب زکی در قافیت بیارد بناء شعر بر ’کاف’ و ’یاء’ نهاد. و شرف الدین شفروه گفته است: ای چو دریا سخی چو شیر شجاع چون قضا حاکم و چو چرخ مطاع... تا آنجا که گفت: گر نکردم وداع معذورم نیست بر مکیان طواف وداع. چون خواسته است که عذرخویش در تخلف وداع مخدوم بخواهد، بناء قافیت بر ’عین’ نهاد و این صنعت را از بهر آن توسیم خوانند که شاعر اثری از مقصود خویش در قافیت بازنموده است و وسم، داغ نشان کردن است. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم صص 276-277)