جدول جو
جدول جو

معنی توزیٔ - جستجوی لغت در جدول جو

توزیٔ(تَ)
توزئه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استوار بستن، چیزی را در ظرفی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پرکردن خنور و مشک را، افکندن ناقه، سوار خود را، به هر سوگند، سوگند دادن کسی را. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). به همه معانی رجوع به توزئه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توزین
تصویر توزین
وزن کردن، سنجیدن، کنایه از خود را آمادۀ قبول کاری یا پیشامدی کردن، سنگینی کاری را تحمل کردن و دل بر آن نهادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
پراکنده کردن، بخش کردن، در علم اقتصاد پخش کردن کالا به وسیلۀ تولید کننده و رساندن آن به مصرف کننده
توزیع حروف: در ادبیات در فن بدیع تکرار نمودن یک حرف در فواصل کم مانند تکرار حرف «ش» در این مصراع، برای مثال شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی (سعدی۲ - ۹۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ وَزْ زِءْ)
مشک پر. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به توزؤ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خوی کنانیدن نفس را بر یکبار خوردن به شبانروزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به اقرب الموارد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دل نهادن بر.... وزن نفسه علی، کذا توزیناً، وطنها. (از اقرب الموارد) ، سنجیدن و وزن کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). سنجش. ج، توزینات. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مرکّب از: ’ودء’، برابر کردن زمین را بر کسی: وداء علیه الارض تودیئاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، تودئه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، هلاک کردن قوم را: وداء فلان بالقوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ایزاف. شتافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از توزین
تصویر توزین
سنگیدن کشیدن وزن کردن سنجیدن، سنجش، جمع توزینات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
پخش کردن، تقسیم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
((تُ))
پراکنده ساختن، تقسیم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توزین
تصویر توزین
((تُ))
وزن کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
پخشایش، پخش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
توزيعٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
Distribution, Syndication
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
distribution, syndication
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
配布 , シンジケーション
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
تقسیم , تقسیم
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
বিতরণ , সিন্ডিকেশন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
usambazaji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
dağıtım, sendikasyon
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
분배 , 신디케이션
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
distribusi, sindikasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
הפצה , סִינְדִּיקַצְיָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
वितरण , सिंडिकेशन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
การแจกจ่าย , การกระจาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
distributie, syndicatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
distribuzione, sindacazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
distribuição, sindicância
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
分配 , 联合发售
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
dystrybucja, syndykacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
розподіл , синдикація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
Verteilung, Syndizierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
распределение , синдикация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توزیع
تصویر توزیع
distribución, sindicación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی